در این یادداشت به این پرسش پرداخته شده که در شرایط فعلی شیوع کرونا، شهر امروز همزمان چه نسبتی با فهم ما از آرمانشهر[1] فناوری و دیستوپیای ترس[2] میتواند داشته باشد؟ از مهمترین تفاوتهای شیوع کووید-19 با همهگیریهای گذشته یعنی طاعون قرن 14 و آنفولانزای ابتدای قرن 20 میلادی ، یکی در وسعت انتشار آن در طراز یک پاندمی واقعی و دیگری در شهری بودن بیسابقه جهان در قرن بیستویکم است. فارق از اینکه کرونا همانند دیگر بحرانهای جهانی چقدر به طول خواهد انجامید، فهم ابعاد متنوع این همهگیری میتواند چشماندازهای جدیدی را برای حل معضلات بشری، پیش روی ما بگشاید.
اندیشیدن به اتوپیا همواره در دل خود متضمن فهمی از دیستوپیا است؛ چه آرمانشهرهایی که در آینده به ضد خود بدل میشوند و چه آرمانشهرهایی که همزمان دربردارنده چشماندازهایی دیستوپیک، بسته به زاوی دید ما، هستند. شرایط شهری امروز، خصوصا برای متفکران منتقد سرمایهداری و حتی عموم مردم حتما نمیتواند یک چشمانداز آرمانشهری را ارائه نماید، اما بشر همواره نگاهی پرامید و نجاتبخش به فناوریهای نوین روزگار خویش داشته است. اگرچه مسئله کرونا به طرز غافلگیرکنندهای تصویر آرمانی از دنیای امروز به عنوان قله فناوریهای پاسخگو به همه نیازها را برای مردم جهان به چالش کشید، اما باید به این واقعیت نیز توجه داشت که آن عاملی که بیش از همه توانست آثار مخرب بحران را در تامین نیازهای انسانی (خصوصا اقتصادی، آموزشی و نهایتا روانی) در زندگی روزمره همه ما تا حدی سامان دهد، گسترش جهانی فناوریهای ارتباطی بود که به سرعت همزمان با خلوت شدن شهرها، خانه را به عنوان فضایی چندعملکردی در کانون اهمیت قرار داد. بنابراین به نظر می رسد در شرایط حاضر، فناوری توانسته به عنوان مقوّم نمادین مهمترین وجه آرمانشهر، یعنی امید به شرایط بهتر، عمل کند. البته این امید در دو وجه پزشکی برای رسیدن به درمان بیماری، و ارتباطاتی و هوش مصنوعی برای تامین نیازهای انسانی در قلمرو خانه به جای شهر می تواند مورد نظر باشد؛ که نوشتار حاضر تا حد بیشتری معطوف به مورد دوم است. در این چشمانداز خانه در بستر فناوریهای ارتباطی و همچنین قابلیتش برای در امان نگهداشتن انسان از شیوع بیماری میتواند متضمن معنایی نمادین از سلامت، پناه و موقعیتی برای به سامان کردن امور روزمره به عنوان امیدآفرینترین بخش محیط انسانساخت در کنار قابلیت نجاتبخش فناوری برای رهاندن بشر از بنبست کرونا برای اغلب مردم جهان باشد. البته این اهمیت یافتن یکباره خانه، بشر را بیش از پیش متوجه افسوسی عمیق از تجربه ناکام جهان سرمایهداری (پسا)مدرن در تحمیل خانههای حداقلی به ساکنان خصوصا کلانشهرها نموده است که خود بحث دیگری میطلبد.
در وجه دیگر بحث اما شهر و فضاهای عمومی آن به عنوان رسانهای حامل تصاویری پرتکرار از ترس و دلهره، به عنوان یکی از کانونیترین مضامین دیستوپیا، خر از آیندهای نامعلوم میدهند. انتشار تصاویر شهری چون نیویورک به عنوان ابرشهر جهانی[3] امروز با خیابانهایی بدون انسان، نه غریب که وحشتآفرین است و نمونهاش را جز در فیلمهای علمی-تخیلی ندیدهایم. در فضاهایی هم که چارهای جز حضور افراد نیست، فاصلهگذاری و انسانهایی تدافعی شده در حالتی ماسکزده و دستکشبهدست دلهرهآور است، گویی شهر بستر زندگی انسانهایی شده که از هم گریزانند. این تصویر هیچ نسبتی از فهم شهرسازان و معماران از شهر با فضاهایی پرجنبوجوش و پرتعامل ندارد. تا پیش از این پاندمی، برای فهم نسبت ترس با معماری، منظر و فضای شهری، مطالعاتی که بیش از همه بر موضوعاتی چون کنترل، مجتمعهای دروازهای، فضاهای نیمه عمومی(مراکز خرید، فضاهای تفریحی و پارکهای موضوعی)، خشونت جنسی علیه زنان و موضوعات مشابه تمرکز کردهبودند، به کمک ما میآمدند. اما امروز شیوع یک بیماری در مقیاسی همهگیر و در هزاره سوم مهمترین تصویر پیش رو از ترس و دلهره برای چشماندازهای شهری دنیای ماست. علارغم عموم مسئلههای شهری که بسته به موقعیت کشورها متغیرند، این مسئله اما آنقدر جهانی هست که خود را بر قیودی چون شرق و غرب، و توسعهیافته و درحالتوسعه تحمیل نموده. تصاویر مراسم تدفین مردگان کرونایی، اماکن عمومی خالی از جمعیت، از مساجد گرفته تا کازینوها، و موزهها تا مالها همگی حامل ترسی تازه و فراگیر در گستره جهان است. ساینس فکوس[4] پیشبینی کرده فاصلهگذاری اجتماعی در دنیا حداقل تا سال 2022 ادامه پیدا خواهد کرد.
بنابراین بهنظر میرسد در پاندمی فعلی از یک سو انتظار عمومی برای قدرت رهاییبخش فناوری ارتباطات و هوش مصنوعی در متن شهر و فضاهای آن امیدی اتوپیایی را در خود میپروراند و همزمان از سوی دیگر چشماندازهای شهری تهی از انسان و تعاملات انسانی واجد نوعی ترسی دیستوپیک هستند. البته اینکه غلبه با بار آرمانشهری ست یا ضد آن، بسته به تفسیر ما دارد. بهعلاوه، زمانی که تا پایان بحران در پیش داریم را نمیدانیم، اما پرسشی که در پایان میتواند بحث را وارد معنای تازهای کند این است که با توجه به اثرات محتمل اقتصادی کرونا بر تضعیف بازارها خصوصا در شهر، چه از سمت نهاد تولید و چه از سوی نهاد مصرف، چشمانداز پیش روی ما در آینده بیشتر رقمزننده تصویری از اتوپیای پساسرمایهداری است یا دیستوپیایی از آشفتگی و قحطی را مجسم خواهد کرد؟
[1] به باور نویسنده اگرچه «آرمانشهر» معادل خوبی برای «اتوپیا» است، اما «ضدآرمانشهر» نتوانسته جایگزین مطلوبی برای «دیستوپیا» باشد.
[2] با توجه به مشکوک بودن منشاء ویروس کرونا به عنوان یک بیماری با منشاء طبیعی یا انسانساخت، ترس در اینجا بیش از آنکه به فوبیا نزدیک باشد به پارانویا می تواند ارجاع داشته باشد.
[3] Global city
[4] Sciencefocus.com