شهر را باید در میان انباشتی از لایههای تجارب زیسته روزمرهمان جستجو کنیم؛ جایی که مواجهه با زندگی ممکن میشود. برای فهم آنچه در این معنا بهعنوان شهر تولید و بازتولید میشود، نیازمند ساخت چشماندازهایی هستیم که بتواند این سیالیت پیچیده را به چنگ بیاورد و به عمق لایههای آن نفوذ کند. انسانشناسی شهری، رویکردی چندوجهی و میانرشتهای به پدیده شهر دارد و سعی میکند از زوایایی مشخص، تجارب روزمره شهری را بهعنوان «غریبههای آشنا» در مقام پرسش قرار دهد. متن پیش رو تلاشی است برای فهم بنیانهای انسانشناسی شهری معاصر و رویکردهایش.
هر پژوهش انسانشناسانهای در شهر را نباید انسانشناسی شهری در نظر بگیریم، بلکه آنچه یک پژوهش شهری را مشخصاً به انسانشناسی شهری بدل میکند، «تأمل صریح آنها بر دلالتهای بافت شهری است که این پدیدههای اجتماعی در آن رخ میدهند».
اگر ا این گزاره پدیدارشناسانه همراه شویم که ما اساساً «هستی را بهواسطه تجربهمان فهم میکنیم» و «آگاهی ما اساساً آگاهی از چیزی است»، آنگاه پذیرای این گزاره نیز خواهیم بود که مشخصاً «شهر را بهواسطه تجربه شهری میفهمیم». انسانشناسی شهری تمنایی است برای درک شهر بهواسطه تجربه از/در شهر؛ تجاربی که از خلال زندگی هرروزه ما در شهر شکل میگیرند و درحالیکه ظاهراً پیشپاافتاده، ساده و زودگذرند، اما سرشار از معانی و مضامین عمیقی هستند که واقعیت اجتماعی را بازنمایی میکنند. انسانشناسی شهری معاصر سعی میکند با تأمل صریح بر دلالتهایی که بافت شهری بر پدیدههای اجتماعی دارند، به این پرسش بپردازد که چگونه زندگی اجتماعی درون بافتهای شهری تجربه میشود و از طریق این بافتها شکل میگیرد؛ بافتهایی که تجارب زیسته ما در شهر و از شهر را شکل میدهند.
انسانشناسی شهری، حوزهای بیشازپیش مهم در انسانشناسی معاصر محسوب میشود که مشخصاً مسئله آن «شهر و تجربه شهری» است. درحالیکه انسانشناسی سنتا بر جوامع کوچکِ غیرشهری متمرکز و نسبت به بسترهای شهری بیتوجه بود، امروز شهرها بستری مهم و بافتی برجسته برای پژوهشهای انسان شناسانه به شمار میروند. در نیمه دوم قرن بیستم، سؤالی ساده ولی بنیادین در برابر انسان شناسان قرار گرفت: «چرا شهر در انسانشناسی کمتر مورد نظریهپردازی قرار گرفته است؟» (Low, 1996: 383). پاردو و پراتو (2012) در مورد این فقدانِ تمرکز انسان شناسانه بر شهر و ضرورت شکلگیری حوزه متمایزی برای انسانشناسی شهر، دو پیشنهاد محوری ارائه میکنند: اول اینکه، چیزهای متمایز در مورد آنچه در شهرها اتفاق میافتد وجود دارد که نیاز به توجه ویژه و جعبهابزار پژوهشی خاصی دارند، یعنی هم از بُعد نظری و هم بُعد روششناسانه؛ و ثانیاً اینکه درعینحال چیزهای مشترکی هم در همه شهرها وجود دارد، بنابراین «انسانشناسیِ شهر[1]» هم یک طبقهبندی معنادار و هم یک خواست تحقیقاتی ضروری است که به مرزهای مستقل خود نیاز دارد.
به نظر میرسد انسانشناسی در مقایسه با حوزههای متبطی نظیر جامعهشناسی شهری، نسبتاً دیر به سمت موضوع شهر روی آورده است (Jaffe & De Koning, 2015; Toulson, 2015). درحالیکه جامعه شناسان قرن بیستم توجه زیادی به مطالعه شهرها و پدیدههای شهری داشتند، انسان شناسان اجتماعی و فرهنگی تا حد زیادی از این حوزه مهم پژوهشی دور ماندند و غفلت کردند (Pardo & Prato, 2013). انسانشناسی شهری گرچه اغلب ملهم از مطالعات جامعهشناسی و جغرافیای انسانی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بوده و با آنها در تعامل بوده است (مشخصاً نظریات افرادی چون دورکیم، تونیس و زیمل در اواخر قرن نوزدهم و ماکس وبر، ردفیلد و جامعه شناسان مکتب شیکاگو در نیمه اول قرن بیستم)، اما بهواسطه جنبههای مختلف مهمی خود را از این حوزههای همجوار متمایز کرده است. از همان آغاز انسانشناسان شهری شهرهایی در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین را بهموازات شهرهای اروپا و آمریکای شمالی مطالعه کردند. این کار در مقایسه با جریان رایج مطالعات شهری که تمایل به تمرکز انحصاری روی شهرهای اروپا و آمریکای شمالی داشته، وجهه جهانیتری به پژوهش انسانشناسی شهری داده است و پس از دهه 1970 بود که بهعنوان شاخهای متمایز در مسیر جدیدی قرارگرفته، درحالیکه پیش از این دهه، پژوهش شهری مشخصاً در مرزهای جامعهشناسی قرار میگرفت.
درحالیکه برای برخی، انسانشناسی شهری، خیلی ساده، همان تحقیقات انسانشناسانه است که در مناطق شهری انجام میشود؛ برخی دیگر میکوشند شهر را بهعنوان یک «نهاد اجتماعی[2]» خاص با پویاییها و روابط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن تعریف کنند، بنابراین معتقدند که انسانشناسی شهری، انسانشناسیِ شهر است (Pardo & Prato, 2013) تا اینکه «انسانشناسی در شهر[3]» باشد؛ نظریههای متأخر بر این باورند که هر پژوهش انسانشناسانهای در شهر را نباید انسانشناسی شهری در نظر بگیریم، بلکه آنچه یک پژوهش شهری را مشخصاً به انسانشناسی شهری بدل میکند، «تأمل صریح آنها بر دلالتهای بافت شهری است که این پدیدههای اجتماعی در آن رخ میدهند» (Jaffe & De Koning, 2015). در این حوزه، محققان به دنبال فهم شهر بهعنوان یک نهاد اجتماعی و درک ماهیت متغیر حیات اجتماعی آن، تأثیرات فضا و مکان شهری و به شکل وسیعتر، آنچه شهر را در بافت جریانها و ارتباطهای جهانی شکل میدهد، هستند.
بنابراین، انسانشناسی شهری بهعنوان یک حوزه مستقل و یا بهعنوان زیررشته مجزا ذیل دیسیپلین مادری به نام انسانشناسی عمومی (Jaffe & De Koning, 2015) و یا انسانشناسی اجتماعی_فرهنگی (Pardo & Prato, 2013)، محصول نیمه دوم قرن بیستم است. توسعه شتابان شهرها و مهاجرت گسترده به سمت شهرهای بزرگ، نیاز به پژوهشهای انسانشناسانه در باب شهر را موجب شد و چرخشهای فکری و بازنگریهای درونرشتهای، زیرمجموعهای متناسب با ماهیت شهر و پژوهش شهری به نام «انسانشناسی شهری» را شکل داد. ادامه این روند در قرن بیست و یکم، که دیگر بیش از نیمی از جهان در مناطق شهری زندگی میکنند (از سال 2007 دیگر بیش از نیمی از جهان در مناطق شهری زندگی میکنند) و تغییرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی که برونداد این تغییر شهری گسترده بود، توجه انسانشناسان را به خود جلب کرد و سبب ظهور مضامین جدید و رویکردهای متأخر در انسانشناسی شهری شد.
چرخشهای فکری در نیمه دوم قرن بیستم سبب شد که مواجههای متفاوت با مختصات مسئله شهری شکل بگیرد که با ماهیت مطالعات انسانشناسی سنتی تفاوتهای چشمگیری داشت. تلاش برای استعمارزدایی از انسانشناسی در دهه 70 به دنبال تغییر زاویه انسانشناس بهعنوان گزارشگری که تفاوتهای «دیگران عجیبوغریب[4]» در مناطق دورافتاده را بررسی میکند به سمت انسانشناسی بود که موطن خود و بهنوعی شهرِ خود را از زاویه یک شهروند بومی موردمطالعه قرار میدهد. این جنبش استعمارزدایی در انسانشناسی، بر مطالعه مکانهایی همچون شهرهای اروپای غربی و ایالاتمتحده که خود پژوهشگران در آنجا زندگی و کار میکردند تأکید داشت و آن را لزوم «کشاندن انسانشناسی به وطن[5]» میدانست (Jaffe & De Koning, 2015) و بهنوعی به سمت «انسانشناسی اکنون[6]» منجر شد (Rogers 2001). فرآیندی که در ابتدا شامل مطالعه مهاجران بود تا نحوه سازگاری این مهاجران با محیطهای شهری جدید را مطالعه کنند و سپس به حوزههای متکثری از پرسشهای پژوهشی درباره بافت شهری و دلالتهای اجتماعی و فرهنگی تبدیل شد. نکته کلیدی این است که مطالعات اولیه انسانشناسی در شهرها بر موضوعات سنتی متمرکز شدهاند، بنابراین به مطالعه روابط خویشاوندی شهری، گتوها و محلههای فقیرنشین، پیشفرضهای فوکلوری و آیینها و… منجر میشود. در دهههای 1960 و 1970 بود که تمرکز پژوهشی بر ساکنان جدید شهری متمرکز و مسائل شهری مانند فقر، سازگاری شهری و عوامل زیستمحیطی؛ نقش گروههای اجتماعی غالب؛ جوامع اقلیت و… مطرح شد (Pardo & Prato, 2013; Jaffe & De Koning, 2015).
فرآیند استعمارزدایی از انسانشناسی، در کنار توجه ویژه به مضامین جدید شهری در قالب «رویکرد مسئله مبنا[7]» همینطور «چرخش بازاندیشانه[8]» بهموازات ظهور «چرخش انتقادی[9]» متأثر از نظریات چپ نو انتقادی ازجمله لفبور و هاروی و توسعه اقتصاد سیاسی فضا، «چرخش فضایی[10]» متأثر از فوکو و دوسرتو و همینطور «چرخش فرهنگی[11]» متأثر از سوجا، سبب تولد و قوام انسانشناسی شهری در دهههای 1970 تا شروع قرن بیست و یکم بود. چرخشهایی که انسانشناس را بخش جداییناپذیری از بستر پژوهش میدید و دیگر تلقی «مگسی روی دیوار[12]» از آن نداشت، پیکرهبندی فضا و شیوههای تولید آنها را مورد واکاوی انتقادی قرار میداد، رژیمهای فضایی را در ارتباط با مناسبات قدرت و مقاومتهای متکثر تحلیل میکرد و همینطور به مطالعه روی سبکهای جدید زندگی شهری و خردهفرهنگها و فرآیند کالاییشدن فرهنگ شهری میپرداخت. ظهور چنین چرخشهایی مایه قوام حوزه مستقلی به نام انسانشناسی شهری شد که با ورود به قرن جدید، شاخ و برگهای بسیاری پیدا کرد. مطالعه جنبشهای شهری، شبکههای مجازی و توسعههای ارتباطی، جابهجایی، زیرساختهای شهری، جنسیت در شهر، فضای عمومی و… تنها مثالهایی از توسعه مضامین انسانشناسی شهری در قرن حاضر است؛ مضامینی که میکوشند شهر را در ارتباط بیواسطهاش با تجربه شهری درک و فهم کنند.
[1] Anthropology of the city
[2] Social Institution
[3] Anthropology in the city
[4] Exotic Others
[5] Bring Anthropology Home
[6] Anthropology of the Present
[7] The Problem-Based Approach
[8] Reflexive Turn
[9] Critical Turn
[10] Spatial Turn
[11] Cultural Turn
[12] A fly on the wall
منابع:
ریوکه، جفی و دیکونینگ، آنوک (2015). مقدمهای بر انسانشناسی شهری. ترجمه محمد نظرپور (1400)، انتشارات دفتر پژوهشهای فرهنگی.
.Ruth E. Toulson (2015) Theorizing the City: Recent Research in Urban Anthropology, Reviews in Anthropology, 44:1, 28-42
.Prato, G; Pardo, I (2013). Urban Anthropology. Urbanities, Vol. 3, 80-11
.Pardo, I; Prato, G (2012). Anthropology in the City: Methodology and Theory. Routledge