متن پیش رو برگردان بخشی از مقالهای است در ارتباط با یک پرسش بنیادین: «طراحی برای طراحی شهری عادلانه به چه معناست؟»؛ آیا طراحی میتواند فرصتهایی برای توانمندسازی گروههای به حاشیه راندهشده فراهم کند و بهعنوان ابزاری برای واژگونسازی مناسبات سرکوبگرایانه باشد یا نه، همچنان باید به جریان غالب طراحی بهمثابه وسیلهای برای تحکیم سازوکارهای هژمونیک در زمینههای شهری مختلف نگریست؟ مسیرهای پیش روی طراحان برای تحقق طراحی شهری عدالتمحور کداماند و بهعنوان یک طراح شهر کجای این مسیر ایستادهایم؟ برای مطالعه عمیقتر و آشنایی با میدانهای تحقیقاتی نویسندگان، پیشنهاد میشود به اصل مقاله* رجوع شود.
طراحی فرآیندی است که بهواسطه دانش و عاملیتهای متعدد انسانی و غیرانسانی شکل میگیرد و متخصصان معمار و شهرساز تنها بخشی از طراحان فضا هستند. بااینکه طراحان تنها بخشی از نقشآفرینان در تولید فضا بهشمار میآیند، اما نباید از تلاش فعالانه برای مقابله با نابرابریها شانه خالی کنند.
نظریهپردازان و مجریان از دهه 1970 به دنبال این بودند که استانداردهای سفیدپوستانه، مردانه و پدرسالارانه را در مورد اینکه چه کسی کاربر «عادی» فضا تلقی میشود را رد کنند. درحالیکه فراخوانها برای گسترش شیوههای طراحی فراگیرتر و همهشمول تر در گفتمان نظری نفوذ کرده است، نتایج فضایی این تلاشها در عمل، اغلب به تقویت روابط نابرابر قدرت، سیاستزدایی از درگیریها و پوشاندن بیعدالتیهای عمیقتر ختم شده است. این شرایط منجر به طرح برخی تلاشهای سادهانگارانه، اگر نگوییم مشخصاً اشتباه، برای حل نابرابریها از طریق طراحی شهری شده است. درواقع، پژوهشگران شهری انتقادی تمایل دارند معماران و برنامه ریزان را در بدترین حالت، بهعنوان سرمایه جویانی به تصویر بکشند که صرفاً علاقهمند به ایجاد ساختمانهای امضاگونه حتی به قیمت تشدید نابرابریها هستند و در بهترین حالت، بهعنوان کارآفرینانی معرفی کنند که بهراحتی بیعدالتیها را از طریق پروژههای مشارکت سطحی بازتولید میکنند.
بااینحال، در حوزه طراحی شهری، انتقادات بیشتری نسبت به روایتهای رایج وجود دارد. محققان محیط ساختهشده بهخوبی با آگاهی از اینکه طراحی فیزیکی بهتنهایی نمیتواند بیعدالتیها را خاتمه دهد، پیامدهای اجتماعی-سیاسی طراحی شهری در زمینه سرمایهداری جهانی و نقش آن در افزایش نابرابریها را بررسی کردهاند. آنها بر سر این موضوع توافق دارند که ازآنجاکه فرمهای ساختهشده با پویاییهای بزرگتر آمیخته میشوند، دگرگونیهای فضایی نهتنها میتوانند، بلکه اساساً باید به دنبال معکوس کردن روابط ناعادلانه قدرت باشند. توانایی مردم برای دسترسی و استفاده از فضاها نشاندهنده حق آنها به شهر و توانایی مشارکت در تولید اجتماعی و سیاسی جوامعی است که در آن زندگی میکنند.
ما در پژوهشمان به بررسی این موضوع پرداختهایم که چه نوع اقدامات طراحانه میتواند به پرکسیس طراحی شهری عادلانه کمک کند. درحالیکه ما طراحی را بهعنوان یک فرآیند همیشه سیاسی میبینیم که بازیگران متعددی را در برمیگیرد، توجه ویژه ما بر تنظیم مسیرهایی برای متخصصان حوزه معماری و شهرسازی متمرکز شده است. نظریهپردازان عدالت شهری از تجویز دستورالعملهای طراحی اجتناب میکنند، زیرا از تأثیرات فاجعهبار اجتماعی، زیستمحیطی و اقتصادی که جبرگرایی فضایی در سرتاسر جهان ایجاد کرده است آگاه هستند. بااینحال، چنین مقاومتی ممکن است بهجای از بین بردن الگوهای ستم و سرکوب، اتفاقاً آنها را تقویت کند. فراتر از نقد طراحی بهعنوان ابزاری فراگیر برای سرکوب، چارچوبهای متعددی هم مانند شهرسازی تاکتیکی، DIY (خودت انجامش بده) و شهرسازی چریکی مطرحشدهاند که اصول مهمی را برای تمرکز نیازهای فضایی گروههای محروم تعیین میکنند. بااینحال، این نوع شهرسازیهای تاکتیکی تمایل دارند بر مداخلات زودگذر و «مقیاس کوچک» تمرکز کنند و از دیدگاههای جامعتر و جاهطلبانهتر در مورد اینکه شکلهای شهری عادلانهتر چگونهاند، چشمپوشی میکنند.
ما پیشنهاد یک چارچوب نظری و هنجاری در باب طراحی شهری عدالتمحور را کردهایم که سه مسیر اصلی مشخص دارد؛ مسیرهایی که بهواسطه کارهای میدانیمان درباره چگونگی استفاده و تولید فضا توسط مردم در مقابله با نیروهای هژمونیک در شهرهای روم، لسآنجلس و بیتو در چین، کشف شدهاند.
درحالیکه فرآیندهایی حاکم بر شهرهای مختلف، با هم متفاوتاند، بااینحال افراد در بسترهای مختلف از طریق منطقهای مشابهی فضاها را طراحی میکنند. استدلال ما این است که معماران و شهرسازان میتوانند از این منطقها برای کمک به پیشبرد طراحی عادلانه یاد بگیرند. ما با این بینش انتقادی همسو هستیم که متخصصان را نباید بهعنوان کسانی که بهتر از دیگران و مردم میدانند و میفهمند در نظر بگیریم. ما بر این باوریم که ططراحی فرآیندی است که بهواسطه دانش و عاملیتهای متعدد انسانی و غیرانسانی شکل میگیرد و متخصصان معمار و شهرساز تنها بخشی از طراحان فضا هستند. بااینکه طراحان تنها بخشی از نقشآفرینان در تولید فضا بهشمار میآیند، اما معماران و شهرسازان نباید از تلاش فعالانه برای مقابله با نابرابریها شانه خالی کنند. کار ما ادامه کار محققانی است که به دنبال چارچوبی هنجاری از طراحی شهری هستند، چارچوبی که بهطور سیستماتیک به منافع حاشیهنشینترین افراد برتری میبخشد. درحالیکه ما اصول «شهرسازی تاکتیکی» را که هدفش در مرکز توجه قرار دادن صدای جوامع محروم از طریق اقدامات باز، مقتی و کوچکمقیاس است، میپذیریم، با کسانی که تغییرات رادیکالتر و طولانیمدت تر فضا را پیشنهاد میکنند، هم همسو هستیم.
ما در ادامه، سه مسیری که معماران و طراحان میتوانند برای معکوس کردن جریانات سرکوب به کار ببرند را مطرح کردیم تا حرکتی بهسوی طراحی عادلانه باشد. البته هیچ فرمول انتزاعی برای غلبه بر چالشهای شهری وجود ندارد. تنها از طریق توالی مشاهده عمیق طرحهای عادلانه موجود، استخراج مسیرهای تعمیمپذیر، و تطبیق مجدد آنها با مداخلات بهشدت زمینهمند در شهرهایمان است که ما پیشبینی میکنیم که یک عمل طراحی عادلانه میتواند عملیاتی شود. با توجه به تحلیلهایی که انجام دادهایم، پیشنهاد ما این است که حداقل سه نوع اقدام فضایی وجود دارد که طراحان حرفهای میتوانند در پیش بگیرند. آنها مطمئناً سهم اولیه و جزئی خواهند بود در تلاش پیچیدهای که برای ایجاد یک چارچوب هنجاری عدالت محورانه از طراحی شهری در جریان است. همانطور که در ادامه آمده است، طراحان باید از دانش فنی خود برای «قراردادن امکانات»، «مستثنا سازی در راستای فراگیر سازی» و «رد احکام زیبایی شناسانه» استفاده کنند.
- قراردادن امکانات [1]
مردم بهواسطه دانش ضمنیشان امکانات فضایی مختلفی را شکل میدهند؛ گاهی برای مقابله با موانع ساختاری، در درون سیستمهای شهرسازی حاکم عمل میکنند، گاهی فرصتهای فضایی مستقل از معماران و شهرسازان را فراهم میکنند و گاهی هم مشخصاً در مقابل طراحان و شهرسازان قرار میگیرند. طراحان، معماران و برنامه ریزان با یادگیری از تخصصهای غیر آموزشدیده مردمی، باید به دنبال ایجاد امکانات جدید برای توانمندسازی گروههای محروم بهواسطه خودشان باشند. از یکسو، طراحان باید با گسترش کنشهای انتقادی، پروژهها را هم بر صداها و هم بر کنترل افراد تحت ستم متمرکز کنند. این تلاشها باید از مشارکتهای سطحی که بیشتر ناعدالتی را گسترش میدهد، اجتناب کنند. معماران و شهرسازان، حتی میتوانند فراتر از حمایت از فعالان شهری عمل کنند؛ به این شکل که فرصتها و امکاناتی برایشان خلق کنند که حتی خودشان تصور نمیکردند. این یعنی طراحان باید استفاده سیاسی از دانش فنی و خلاقیت آموزشدیدهشان داشته باشند. این امر بهویژه در زمینههایی که گروههای تحت ستم ممکن است کمبود زمانی یا اقتصادی برای ابراز نیازهای خود داشته باشند، یا در سیستمهای غیر دموکراتیک که در آن گروههای فعال و عدالتخواه مجاز به فعالیت نیستند، مهم میشود.
ما میخواهیم تأکید کنیم که موقعیتسازی امکانات، همچنین مستلزم آن است که طراحان به مکان فیزیکی و نقشهای سیاسی-اقتصادیش فکر کنند. طرحهای شهری آمرانه تمایل دارند مکانهای اصلی را برای استفاده بازیگران قدرتمند فراهم کنند و افراد دیگر را به حاشیه راندند، درحالیکه در عوض، اصول طراحی شهری عادلانه باید بهطور رسمی مکانهای اصلی را برای استفاده و منافع اقتصادی گروههای محرومی که از قبل در این مکان ساکن هستند، تعیین کند.
- مستثنا سازی در راستای فراگیر سازی
طراحان حرفهای با مشارکت با گروههای محروم باید تخصیصهایی را که رژیمهای مالکیت ناعادلانه را از بین میبرد، تسهیل کنند. برای تحقق این امر، احتمالاً نیاز داریم تا معماران و شهرسازان ن بر اساس قاعده «مستثنا سازی در راستای فراگیر سازی» عمل کنند؛ یعنی تمرکز بر نیازهای فضایی کسانی که معمولاً کنار گذاشته میشوند به بهای مستثنا سازی گروهی دیگر. در حال حاضر پذیرفته شده است که در واقعیت هیچ فضایی برای همه به یک اندازه گشوده و در دسترس نیست. محققان انتقادی درواقع مدتهاست علیه این ایدئالسازی اختلاط اجتماعی در فضای عمومی که ممکن است در واقعیت، به حاشیه راندن گروههای ستمدیده را تشدید کند، بحث کردهاند. با توجه به این هشدار، معماران و برنامه ریزان باید بهطور سیستماتیک به دنبال پیشبرد حقوق فضایی گروههای تحت ستم باشند، حتی اگر این امر مستلزم حذف دیگران منجر شود.
- رد احکام زیبایی شناسانه
معماران و شهرسازان اغلب در فرآیند طبیعی سازی زیباییشناسیهای طرد کننده شریک هستند. آنها در عوض باید چنین قواعد و اجکام زیبایی شناسانهای را رد کنند و با گروههایی فراموششده و حاشیهای طراحی همکارانهای را پیش بگیرند و فضاهایی را طراحی کنند که تفاوت آنها با اکثریت را تصدیق میکند و آن را ارج مینهد. این رسالت برای ترجمان به اصول طراحانه میتواند مسیرهای متعددی را اتخاذ کند که طراحان با توجه به ویژگیهای زمینه خود میتوانند پیش بگیرند؛ حتی اگر قرار باشد با ساختارهای هژمونیک حاکم درباره «امر زیبا» و «چیز مناسب» در تضاد باشند. آنچه ما پیشنهاد میکنیم این است که طراحان باید هم در برابر کارهایشان که احکام زیبایی شناسانه سلطه را تقویت میکند هوشیار باشند و هم به گروههای به حاشیه راندهشده در شکستن چنین احکامی از طریق هر فرم، نشانه یا کنشی که میخواهند کمک کنند.
[1]: در اینجا منظور فراهم کردن بستری برای وقوع ممکنهای محتملی است که توسط مردم به وقوع میپیونند. منظور نویسندگان ایجاد بستری منعطف و حامی برای گروههای به حاشیه رانده شده در راستای وقوع ممکنهای فضایی مختلفی است که بواسطه کنشهای آنها عملیاتی میشوند. مترجم.
∗این متن برگردان بخشی از مقالهای است با این مشخصات:
Francesca Piazzoni, Jocelyn Poe & Ettore Santi (2022): What design for Urban Design Justice?, Journal of Urbanism: International Research on Placemaking and Urban Sustainability
2 دیدگاه
سلام و وقت بخیر خدمت آقای نظر پور عزیز
سپاس از اشتراک این مطلب
در رابطه با تحقق مورد اول (قرار دادن امکانات) میتوانید مثالی در ساختار کنونی کشور ما بزنید؟
برداشتم از مورد دوم هم این است که همانند الگوهایی که سالمندان، کودکان، بانوان و توانخواهان در الویت طراحی قرار میدهند، گروههای آسیب دیده و به حاشیه رانده شده در بطن و مرکز توجه طراحی ما قرار بگیرند. اگر این برداشت اشتباه است ممنون میشم اگرراهنمایی کنید.
اما مورد سوم برایم غیر قابل درک بود. احکام زیبایی شناسانه که سلطه را تقویت میکنند چه چیزهایی هستند؟
باز هم از مطلبی که به اشتراک گذاشتید سپاسگزارم و مشتاقانه منتظر پاسخ شما هستم.
میر حجت عزیز؛
ممنونم از درج نظر برای مطلب پیش رو؛
در مورد اول منظور تلاش برای فراهم کردن زمینههایی است که محرک و تقویتکننده کنشهای پایین به بالا و رهاییبخش است. اینکه طراح شهر چقدر در مداخله طراحانه به دنبال فراهم کردن فرصتهای فضایی برای کنشهای اجتماعی از پیش تصور نشده است. مثالی که میتوانیم بزنیم این است که در بازطراحی یک فضا، چقدر به باز توزیع عادلانه و چهبسا باز توزیع تهاجمی در خدمت گروههای به حاشیه راندهشده فکر میکنم. به خاطر دارد در پروژهای مسئله این بود که عرض محور کم است و اگر مسیر دوچرخه اضافه شود ترافیک خودرویی چند برابر میشود. پاسخ طراحانه از زاویهای که بحث میکنیم، باید چنین باشد که «بگذارید ترافیک خودرویی بیشتر شود!» این یعنی فراهم کردن بستری برای به چالش کشیدن بیشتر نا عدالتی فضایی… . در شرایط ایران فهم مناسبات ناعادلانه و بازنگری رشتهای از طراحی شهری مقدم بر چنین اقداماتی است، به نظر میرسد تا چنین فهم و درکی از رشتهمان نداشته باشیم تجاربی هم نخواهیم داشت.
در مورد دوم، فرمایش شما درست است، منتها متن تلاش میکنم رویکردی تهاجمیتر نسبت به آنچه شما فرمودید داشته باشد. نکتهای که متن دارد این است که نگاه آرمانی از اختلاط اجتماعی برای همه در واقعیت عمل، تحققناپذیر است، رویکرد طراح شهر باید به دنبال تحقق خواست فضایی افراد به حاشیه راندهشده باشد که احتمالاً در عمل همراه است با تعدیل خواست فضایی گروههای مسلط. خود مقاله مثال میدانی خوبی دارد که پیشنهاد میکنم مطالعه کنید.
در مورد سوم هم، موضوع در مورد قواعد طراحانه و زیبایی شناسانه است که سفت و محکم شدهاند و طراح دنبالرو آنهاست درحالیکه در عمل تقویتکننده مناسبات سلطه یا مضامین طرد کننده هویتی، جنسیتی، زبانی و … هستند. این نکته هم مهم است که احکام زیبایی شناسانه صرفاً بعد بصری-هنری فضا نیست، بلکه منظور اتمسفر حاکم بر فضای موردنظر است؛ اینکه فضای گونه دیگری استفاده شود متفاوت از نوعی که برنامهریزیشده است و یا توسط افرادی استفاده شود که برای آنها برنامهریزی نشده است نیز به معنای شکستن تحکم چنین مضامینی است. مثلاً اگر گروهی از دوچرخهسواری شابلونهایی از نقد خودرو محوری و توسعه دوچرخه بر روی آسفالت خیابان انقلاب حک کردند، به معنای به چالش کشید حکم زیبایی شناسانه در باب انقلاب به معنای «جادهای سواره» است.
امیدوارم توضیحاتم هرچند ناقص توانسته باشند بخشی از موضوع را بهزعم خود روشن کنند. بازهم از تو برای همفکری بیشتر ممنونم