در حال حاضر سبک قدیم با این همه سروصدا پیشرفت قابلملاحظهای ننموده و نخواهد نمود ولی برعکس مدرنیزم به اشتباهات اولیه خود توجه نموده و کوشش مینماید که بدون فراموش کردن گذشته، «مدرنیزم ایرانی» منطبق با واقعیت زندگی معاصر، منطبق با مختصات اجتماعی معاصر ایران گردد.
وارطان هوانسیان(مجله آرشیتکت)
در بخشهای قبلی به طرح موضوع «مدرنیته ایرانی بهمثابه یک پارادایم» و پیگیری آن در اندیشه نظریهپردازان اصلی آن پرداختم. در این بخش بهعنوان بخش پایانی یک جمعبندی از این پارادایم ارائه و ویژگیهای آن در حوزه شهرسازی را بهاختصار بیان میکنم.
ویژگیهای جامعهشناسانه مدرنیته ایرانی
باید گفت کاوش در مدرنیته ایرانی دریچهای نو برای فهم واقعیت جامعه ایرانی معاصر میگشاید. مدرنیته ایرانی با رد نظریاتی چون مدرنیته ناقص، کجومعوج، عقیم و…که مبنای تمامیت، راستقامتی و زایایی را تنها تجربه غربی مدرنیته میدانند و تحولات و دگرگونیهای ایرانی را با آن میسنجد، کنار میگذارد و به دنبال فهم نحوه بروز مدرنیته در بستر ایرانی، چالشها و چشماندازهای آن با نگاه به تجربه روزمره جامعه ایران است. بنابراین در مقابل تعریفی مطلق از مدرنیته غربی، تجربه مدرنیتههای زیسته هر جامعه مورد کاوش قرار میگیرد. از این منظر عناصر سنتی و مدرن بهعنوان بنیانهای مدرنیته ایرانی نه در تضاد و تقابل برای حذف یکدیگر که در یک رابطه دیالکتیکی به سنتزی منجر میشود که امکان تجربه مدرنیته ایرانی را فراهم میکند. تعاملی سازنده از اینوآن، که هویت جامعه ایرانی را دگرگون میکند و بدین معنا آن را زنده و پویا نگه میدارد. برساختههای مدرن بیرونی در برخورد با ساختهای بومی خودی چون چرخدندههایی که به هم برخورد میکنند و درهم فرو میروند، موجبات پویایی جامعه ایرانی را فراهم میکند. نقش روشنفکر در این میان پالایش چرخدندهها و کارگذاری درست آنها در کنار هم است تا سنتز نهایی موجبات حرکت را فراهم کند. در این نگاه نقش روشنفکر رد یا قبول این یا آن چرخدنده و یا حذف یکی به نفع دیگری نیست بلکه اساسیترین مرحله کار روشنفکری فهم نقش هر چرخدنده در کل سیستم جامعه ایرانی و سازوکار چرخدندهها در ارتباط باهم است. بنابراین فهم واقعیت جامعه ایرانی از کاوش در سازوکار این سیستم و همینطور پویایی جامعه ایرانی به مدد تعامل سازنده عناصر مدرن و سنتی در آن امکانپذیر میشود.
دکتر سید محسن حبیبی بر این باور است مدرنیته یک عارضه بیرونی است و محل تولد آن غرب است اما در جامعه ایرانی آرامآرام و بخصوص پس از انقلاب مشروطه درونی میشود و در این استحاله و گذار نسبت به ابعاد اولی خود متفاوت خواهد بود. این تفاوت امر درونی و آن عارضه بیرونی نه امری کجومعوج و بدشکل و ناقص و… که امری است که رنگ و بوی ایرانی و حال و هوای ایرانی دارد. اگر بتوان با چگونگی این استحاله و با سامان این گذار بهدرستی آشنا شد آنجاست که مدرنیته ایرانی توان بالقوه دگرگونیهای مثبت جامعه ایرانی بالفعل خواهد کرد. مدرنیته ایرانی فرآیند درونی کردن مدرنیته غربی در جامعه ایرانی است. بنابراین وقتی از مدرنیسم هم صحبت میکنیم از جلوههای مختلف مدرنیته و یا بهبیاندیگر از تجربههای مختلف مدرنیته در قالب بروز مدرنیتهها در دل یک جریان عقیدتی صحبت میکنیم. در اینجا مرحله برخورد سطحی و بهظاهر متناقض سنت و مدرنیته مطرح نیست بلکه توجه به دگرگونیها و محصولیای است که از این برخورد و از این سازوکار خارج میشود. چیزی که از این فرآیند خارج میشود همانا المانهای مدرنیته ایرانیاند که نه صرفاً غربیاند و نه صرفاً بومی. «سنت آنی میشود که جاری است و حضور دارد. اگرنه سنت منسوخ است و کنار گذاشته میشود. سنت جاری است و چون جاری است، با زندگی حال و مردم درمیآمیزد، چیزی از گذشته دارد و چیزی از حال به آن اضافه میکند. نیمنگاهی هم به آینده دارد برای تخمین آنی که اتفاق خواهد افتاد. تمام داستان این است.»1 فضای مدرنیته ایرانی از منظر سیدمحسن حبیبی فضایی است که در آن یک بازخوانی در سنت در حال انجام است که در زمینهی کلام، اندیشه فرهنگی و اندیشهی مادی صورت میگیرد. به تعبیر گیدنز نیز میتوان از سنت، “سنت زدایی” کرد. سنت زدایی از سنت یعنی بازاندیشی دوباره آن در پرتو علم و خرد جمعی زمانه، بهگونهای که بتوان با حذف قسمتهای مندرس و ناکارآمد آن، از وضعیت موجود بهسوی آیندههای نو و کارآمدتر گذر کرد. در این چارچوب حبیبی همچون میرسپاسی که «بازگشت به اصل» را نسخهای در جهت سازگاری با مدرنیته میدانست با حفظ این دغدغه که استقلال فرهنگی یا سیاسی زیر پای آن قربانی نشود، «رجعت به اصل» را بهعنوان همزاد مدرنیته معرفی میکند. راه مشترکی که از طریق آن، فرهنگهای متفاوت سعی میکنند مدرنیته را بومی کنند و به بازگویی روایتهای مدرن در ریشههای فرهنگی خود بپردازند. بنابراین گفتگوی مدرنیتههای بومی بستر مدرنیته جهانی خواهد شد. لازمه تکامل مدرنیته ایرانی تعامل سنت و مدرنیته خواهد بود و در این جریان وسویه سنت به کمک بومی کردن مدرنیته بیرونی خواهد آمد و هم مدرنیته به کمک سنت زدایی از سنت.
مدرنیته ایرانی با تأکید بر فهم نسخه ایرانی مدرنیته امکان گفتگو با سایر نسخههای غربی و غیر غربی را فراهم میکند. جریان گفتگویی مداوم که از این ره با درآمیزی افقهای آگاهی هرکدام مدرنیته جهانی بسط پیدا میکند. سازنده این مدرنیته جهانی همانا نسخههای محلی مدرنیته است که در برخورد این نسخهها با هم و دگرگونی حاصل از آن پویایی مدرنیته جهانی محقق میشود. پویایی که درونمایه اصلی آن سیالیت سنت-مدرن است. امر سنتی و مدرن در بستر خودی، در برخورد با هم ممکن است به حذف بخشی یا ترکیب، دگرگونی و تغییر هر دو منجر شوند. همینطور در برخورد مدرنیتهها، یک امر سنتی در گفتگو با بستری دیگر ممکن است به امری مدرن تبدیل شود و یا در برخورد با امری سنتی در آن بستر، امری مدرن را بازتولید کند. بنابراین در اینجا نه صحبت از انقطاع که صحبت از دگرگونیها است و جریانی که سنت به کمک بومی کردن مدرنیته بیرونی خواهد آمد و هم مدرنیته به کمک سنت زدایی از سنت. بنابراین مدرنیته ایرانی با تکیه بر بستر جامعهشناسانه آن مدرنیته را پروژهای ناتمام میبیند که کارآمدی و پویایی آن زمانی حاصل میشود که خودی و بومی شود. در نهایت اینکه مدرنیته ایرانی، مدرنیتهای است که در آن انسان ایرانی بازیگر اصلی آن و تعامل سازنده سنت-مدرن بنیانهای اصلی آن است.
ویژگیهای شهرسازانه مدرنیته ایرانی
شهر ایرانی بستر ظهور و پویایی مدرنیته ایرانی است و بهترین رویکرد برای شناخت واقعی آن رجوع به بستر شهری آن است. پارادایم مدرنیته ایرانی زمانی میتواند تمام ابعادش را به منصه ظهور برساند که در بستر شهری آن تحلیل شود. درک و پویایی مدرنیته ایرانی بدون در نظر گرفتن ابعاد فضایی کالبدی آن امکانپذیر نیست. هویتهای بومی و سنتی در فضاهای شهری جدید هستند که خود را از نو تعریف میکنند و از این ره تجدید حیات خود در اشکال نو ادامه میدهند. بنا به عباراتی که پیشتر بیان شد عناصر سنت و مدرن پایههای مدرنیته ایرانیاند؛ این بنیانها در فضای شهریاند که فرصت ظهور و بروز مییابند. همانطور که خود در فضای شهری نوسازی میشوند فضای شهری را هم دگرگون میکنند. در این رابطه هم شهروند متجدد، شهر و کلان شهر خود را دگرگون میکند و هم شهر پشتوانه ظهور یک شهروند ایرانیِ متجدد است. در این نگاه شهرساز مدرن ایرانی نه در پی خلق اشکال و فرمهای بیریشه و منبعث از ذهنیت فردی و متکی بر بستر فلسفی مدرنیته، که در تلاش برای خلق فضاهای شهری نو در ارتباط با هویتهای بومی و جهانی متأثر از نحوه تجربه زندگی شهری مدرن جامعه ایرانی و متکی بر بستر جامعهشناسانه آن است. بنابراین رسالت شهرسازی ایرانی ساخت بنیانهایی از شهرسازی مدرن ایرانی است که در آن معنای شهرسازی مدرن، نحوه تجربه غربی آن نیست بلکه نو کردن سنتهای شهر ایرانی با توجه به خصوصیات بومی آن است. شهرسازی مدرن ایرانی بر آن است تا با بازخوانی سنت بهعنوان امری جاری در زندگی شهری، سنت معماری و شهرسازی ایرانی را زنده نگه دارد .البته این به معنای بیتوجهی به شیوه شهرسازی مدرن غرب نیست بلکه همانطور که گفته شد مفاهیم و اشکال خودی در برخورد با مفاهیم و اشکال غیرخودی دگرگون میشوند و تحول پیدا میکنند. همانطور که انسان ایرانی بازیگر مدرنیته ایرانی است، فضای شهری مدرن ایرانی صحنه نمایش آن میشود. صحنه نمایش زمانی بهدرستی خود را بیان میکند که در ارتباط با نمایش نو و بازیگری نو خود نیز نو شده باشد و در مقابل نمایش نو و بازیگری نو نیز در صحنهای نو پردازی شده معنای خود را مییابد.
یکی از شاخصترین چهرههای جریان معماری مدرن ایران، وارطان هوانسیان است. حرکت در جریان پروژه مدرنیته ایرانی برای وارطان، مهمترین رسالت معماران و شهرسازان ایرانی است. «مدرنیزم یک واقعیت یک پدیده طبیعی مسلم است و باید آن را پذیرفت منتها این مدرنیزم و نو طلبی در همهجا یکسان و یکنواخت نیست و با شرایط اجتماعی و اقلیمی هر آبوخاک رنگ خاصی به خود میگیرد که نماینده منتها و آدابورسوم مردم آن سرزمین است.»2 او این سؤال اساسی را مطرح کرد که «آیا باید از گذشته تقلید نمود و آثار ذیقیمت قدیم را تجدید کرد و یا اینکه آینده را نگریسته و معماری را با طرز زندگی جدید وفق داد؟» وارطان اعتقاد داشت تقلید چشم و گوش بسته چه از معماری گذشته و چه از معماری مدرن غربی با شکست مواجه خواهد شد و مردود است. وی به زیبایی در مورد دام تقلید کورکورانه از معماری مدرن غرب از طرفی و سنتگرایی شکلی بدون توجه به عصر زندگی شهری جدید هشدار میدهد. مجله آرشیتکت در توصیف معماری وارطان مینویسد: «آرشیتکت وارتان تقریباً در تمام مسابقههای بزرگ شرکت نموده و همیشه در صفوف اول قرارگرفته است. از نظر سبک و مکتب معماری وارتان (مدرنیست) یا طرفدار تجدد است. او عظمت و جلال ساختمان را در سادگی جستجو میکند… . میتوان گفت وی یکی از آرشیتکتهایی است که ترجمان و مظهر ذوق و صنعت جدید ایران بوده است … . وارتان از اساس ساختمان جدید و تزیینات عصر حاضر را با معماری ایرانی آمیخته است» 3. از نظر او تقلید از گذشته تحت تأثیر تعصب ملی در اوایل دورۀ پهلوی چند قمی پیش رفت ولی نتیجه خوبی از این تجربه به دست یامد. «اگر از یکی از طرفداران زنده نمودن اسلوبهای معماری قدیم و یا مدرن کردن آنها سؤال کنیم رفیق اگر امروز به تو لباس عهد داریوش را بپوشانند چه صورتی پیدا خواهی کرد؟ ممکن است جواب بدهید چه نسبتی بین لباس و معماری موجود است؟ درصورتیکه این تشابه کاملاً صحیح است. تو که امروز از ترس آنکه مورد تمسخر واقع نشوی میل نداری لباس عهد داریوش را بر تن کنی چرا اینقدر اصرار داری که عمارات و ابنیه امروزی ما بهصورت ابنیه زمان داریوش درآیند؟ … ببخشید ما کاملاً نمیخواهیم از گذشته منفک شویم. ما مانند قدما به قوه نقل و سایر اصول معتقدیم ولی ما طرز ساختمان- شکل، تقسیمبندی اسلوب بنا سازی- رعایت تناسب و اصل هم آهنگی- شکل ظاهری – حجم و ضخامت دیوارهای آنها را قبول نداریم زیرا دیگر با فکر جدید این قرن که دوران ماشین و پیشرفت صنعت و علوم است موافقت ندارد… . ما اصولاً از اینکه اسلوب قدیم را گرفته و با تزیینات زائد آن را مدرن نشان دهیم بیزار هستیم- واقعاً چه قدر مضحک است که خانم پیری برای جوان نمودن خود در آرایش افراط کرده تا بدینوسیله چین و شکنهای عمیق صورتش را پوشیده دارد. درواقع فکر مدرن کردن ابنیه قدیمی نیز همین حال را دارد.» 4وارطان مدرنیسم را در نو کردن مفهومی سنتها مطابق زندگی شهری جدید میداند. برای وارطان مدرنیته ایرانی با جاری شدن سنتها در زندگی جدید و نه رد کامل گذشته و نه حتی بهکارگیری شکلی و مضحک المانهای آن در هنر جدید معنا میگیرد.«دخالت سنتها بهمثابۀ اقدام شکلی، معماری نوین را دچار فرمالیزم میکند و از پیشرفت واقعی آن میکاهد، درصورتیکه فقط در یک اقدام فرهنگی و ادراکی است که سنتها به هنر، در این مورد، به معماری نوین غنا میبخشند. از سویی دیگر، اگر به تقلید هنر جدید اروپایی بهمثابه انتخاب استایل مدرن توسط عدهای از هنرمندان ایرانی توجه کنیم، بدون شک به هرجومرج در این عمل و پوچی آن پی خواهیم برد. بنابراین خطر بزرگی که امروز معماری نوین ما را تهدید میکند خطری است با دو نیش زهرآگین یکی تقلید ناقص از معماری غرب و دیگری تقلید پیشپاافتاده عناصر معماری گذشته ایران در معماری نوین بهعنوان حفظ سنت.»5 به بیانی میتوان گفت حرکت در جریان پروژه مدرنیته ایرانی برای وارطان ،مهمترین رسالت معماران و شهرسازان ایرانی است.
در سال 1349 نیز کنگره بینالمللی معماری ایران با موضوع «سنت و تکنولوژی» در اصفهان برگزار میشود. هدف این است که با حضور معماران صاحبنام راهی برای آشتی سنت و تکنولوژی یافت شود. محسن فروغی در نطق افتتاحیه میگوید:« ایران یکی از اولین ممالکی بود که از معماری رنگارنگ استفاده کرد و در طی قرنها آن را عمومیت و تعالی داد و در هیچ جای دیگر چنین معماری آجری منطقی و عالمانه و ظرافت نخواهیم یافت. ولی در پایان قرن ۱۸ میلادی آغاز تنزل هنر در ادبیات اقتصادی و سیاست مملکت پیشرفت این راه را آهسته کرد. در قرن ۱۹ مملکت ما از هر لحاظ در تاریکی محض فرو رفت. امروز که این خواب وحشتناک پایانیافته و ملتها بیدار شده و وضع اقتصادی روزبهروز بهبود مییابد، ما دوباره شروع به ساختن کردهایم و امیدواریم عقبافتادگی خود را جبران کنیم. اما چون همبستگی معماری سنتی و امروزی از بین رفته است نمیدانیم تا چه حد میتوانیم از فرم و روح هنر گذشته الهام بگیریم؟ آرزو داریم که اشتباه نکنیم و برای این است که از شما بزرگترین معماران دنیا تقاضا داریم درباره این مسئله با ما بحث کنید.»6 باکمینیسترفولر در این کنگره در جواب این درخواست در مورد جاری بودن سنت و بهروز شدن آن بهدرستی بیان میکند:« سیر تکامل سنت به روابط موجود در هر اجتماعی بستگی دارد. بیشتر سنتها به علت عدم تناسب (با وضعیت موجود) از بین خواهند رفت. من فکر میکنم که سنت معماری ایرانی دارای یک اصل باشد و آن این است که بهطور منظم و مدام تجدید میشود بیآنکه خود بداند نظمی هم در آن وجود دارد. وقتیکه این نظم بهطور کامل کشف و رعایت گردید آنوقت در داخل این انتظام میتوان آزادی را نیز کشف و مشاهده کرد. از این آزادی جدید خشنود گردید و دوباره در همین آزادی نظم را کشف کرد.»7 اما هوشنگ سیحون در این کنگره تلویحاً آشتی میان سنت معماری و تکنولوژی را امری غیرممکن تلقی میکند و میگوید: «سنن گذشته به مناسبت تغییر زندگی و تغییرات کلی تکنولوژی چه از نظر شکلی و چه از نظر عملکرد قابلاستفاده در معماری مدرن ایران نیست. تقلید شکلی و ظاهری از معماری قدیم به هر صورت مردود است. فنّاوری جدید سنن جدید را به وجود میآورد. معمار امروز باید جواب گوی انسان امروز با سنت امروز بهوسیلۀ تکنولوژی امروز باشد.»8 در دورۀ دوم معماری خانههای سیحون آثار تأثیر سبک بینالمللی جای خود را به تجربه کردن فرمهای معماری ایرانی در قالب قواعد معماری مدرن میدهد. خود او در مورد شاهکار معماریاش مقبره بوعلی میگوید: «مقبره نمیخواستم بسازم؛ میخواستم شخصیت آن فرد را با معماری بسازم. اصولی را رعایت میکردم که هم مدرن باشد هم ایرانی.»9 برای کامران دیبا نیز همانطور که در مجله هنر و معماری سال 48 مینویسد، سنت امری جداییناپذیر از معماری است:« سنت بهصورت یک فکر اجتماعی نقش مؤثری را بازی میکند و این واقعیتی است غیرقابلانکار حالا سنتها بعضی بهصورت «آگاه» و بعضیها عوامل ناشی از سنت هستند که بهصورت «ناآگاه» هستند. اصلاً اگر سنت را زیر پا بگذاریم عکسالعمل انسانی صد درصد منفی خواهد بود.»10
بنابراین شهرسازی مدرن ایرانی فرآیندی است که در آن فرم، فضا و فعالیت بهعنوان ماهیت اجزای شهر از طرفی و دوگانه سنت و مدرن بهعنوان هنجارهای شهری از طرف دیگر در یک رابطه تعاملی و گاه تقابلی به خلق شهر ایرانی مدرن میانجامد. بنابراین شهرسازی مدرن ایرانی از رابطه ساده خلق صرفاً فضایی برای تعاملات اجتماعی فراتر میرود و بهعنوان خلق بستر فضایی کارآمد بهمنظور پویایی جامعه ایرانی به پشتوانه مدرنیته ایرانی تعریف میشود. هدف نهایی شهرسازی مدرن ایرانی این است که در ارتباط با شهرسازی مدرن سایر جوامع (مبتنی بر نقش مدرنیتهها) بتواند بهخوبی به طرح دیالوگ بپردازد تا از این ره به دگرگونی و پویایی خود و آنها منجر شود و نقش مثبت و سازندهای در پویایی شهرسازی مدرن جهانی ایفا کند. بنابراین در این دیدگاه جهانیشدن در شهرسازی، ارتباط چند سویه شهرها و شهرسازیها با دستمایه هویتهای بومی- جهانی آنها خواهد بود. این پارادایم در حوزه شهرسازی و مطالعات شهری میتواند رویکردهای مطرح در حوزه شهرسازی را زیر چتر خود بیاورد و از این ره نواقص هرکدام را برطرف کند. رویکردهایی چون شهرسازی ایرانی- اسلامی، شهرسازی مردمی و مشارکتی، شهرسازی بومی و زمینه گرا و… تماماً در چتر پارادایم شهرسازی مدرن ایرانی هستند که میتوانند ابعاد بالقوه خود را به منصه ظهور بگذارند. پارادایم شهرسازی مدرن ایرانی بر آن است تا شهرسازی ایرانی را از ابعاد صرفاً معمارانه، الگوهای خارجی، نگاه نخبه گرایانه و بازنماییهای تخصصی و انتزاعی مبتنی بر عقلانیت ابزاری در محیط آتلیهای و متکی بر انتقطاع از سنت برهاند و در مقابل آن را بر پایه ابعاد اجتماعی، هویتهای بومی-جهانی، نگاه گفتگویی و تجربه زیسته فضایی و مبتنی بر عقلانیت ارتباطی در حضور دیگری با رجوع به زیست جهان شهری و متکی بر جاری کردن سنت باز تعریف کند.
- قاسمی، ا. و کاشی، ع. و فولاد، ع. 1390. با پیشکسوتان شهرساز. تهران: فرهنگ صبا.ص71
- مجله آرشیتکت، شماره 2.
- مجله آرشیتکت، شماره 1.
- همان.
- همان.
- مجله هنرومعماری، 1349. شماره 6 و 7
- مجله هنرومعماری، 1349. شماره 6 و 7
- مجله هنرومعماری، 1349. شماره 6 و 7
- به نقل از مختاری طالقانی، ا، 1390. میراث معماری مدرن ایران. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی. ص 203
- مجله هنرومعماری، سال 1348.