در نوشتار قبلی به طرح اندیشه «علی میرسپاسی» در باب «مدرنیته ایرانی» پرداختم. در این نوشتار به طرح اندیشه دو نظریهپرداز دیگر این حوزه میپردازم.
آزاد ارمکی: «مدرنیته ایرانی، بخشی از مدرنیته جهانی»
یکی دیگر از شخصیتهای تاثیر گذار در طرح پارادایم مدرنتیه ایرانی تقی آزاد ارمکی است. در میان کوششهای قشرهای مختلف اجتماعی برای ساخت جامعه ایرانی جدید که هر کدام بنا بر مقتضیات خود با مدرنیته مواجه شدهاند، آنچه از نظر آزادارمکی مشکل عمده تجدد ایرانی است، غیبت علوم انسانی و اجتماعی و کنشگران این علوم در تکوین و تأسیس آن است. درحالی که دانشمندان علوم انسانی به فهم علمی جامعه و مناسبات اجتماعی و نهادی توجه دارند و میتوانند در کشف مسألههای تجدد و بازاندیشی در آن مؤثر باشند.(1) تیر انتقاد ارمکی روشنفکران ایرانی و نحوه برخورد آنها با مدرنیته را نشانه میرود. از منظر ارمکی جریان نواندیشی در ایران، دارای وضعیتهای پارادوکسیکال است. هزاران نمونه که از نظر او جریان روشنفکری در ایران را به صورت معلق و پاندولی درآورده است «نقد سنت بدون بنیان فکری، دفاع از غرب با ساده انگاری، قبول تکنولوژی بدون باور به فرهنگ آن، پذیرش دموکراسی بدون استقرار نهادهای مدنی، تلاش در استقرار نهادهای اجتماعی مدرن بدون توجه به ساختار نهادهای سنتی، کوشش برای ورود علم جدید با نفی و دشمنی نسبت به دانش و بینش بومی- سنتی و …»(2) وضعیتهای دوگانهای که سازنده ساختار مدرنیته ایرانی است. در اعتقاد ارمکی در ایران اصلا رویارویی و برخورد بین سنت و مدرنیته وجود نداشته است. «سنت یا حالت انفعالی داشته و یا این که در حاشیه قرار گرفته است. آنچه اتفاق افتاده رویارویی لایههای بیرونی مدرنیته از طرف سیاسیون و صاحبان ایدئولوژی در میان بخشی از جامعه- بخشی از طبقه متوسط بی شکل- با سنتها بوده است. به لحاظ این که سنت در این رویارویی حضور نداشته، مدرنیته در ایران بدون بنیان و اساس بوده و صورت «معلق» و سپس «بی شکل» بسط یافته است.»(3) بسیاری از متفکران ایرانی کوشیدند تا پیوندهایی بین «مدرنیته معلق» در ایران با دیگر بخشهای جامعه ایجاد کنند. ولی تلاشها نتایج مفیدی نداشته و صورت معلق را به صورت بی شکل و ابهام آمیز بدل کرد. شاید بیشترین ضربه در این فرآیند ارایه تفاسیر ایدئولوژیک و سیاسی از مدرنیته و سنت و رابطه آنها بود که همچنان مدرنیته معلق را منجر شد. برای ارمکی اولین گام برای خروج از وضعیت معلق مدرنیته ایرانی به چالش کشیدن همه عناصر موجود در این مجموعه است. گام بعدی تنظیم مجدد «وضعیتهای متناقض دوگانه» به «وضعیتهای چندگانه متفاوت» است. مدرنیته ایرانی به لحاظ مفهومی یک تغییر پارادایم در تحلیل جامعه ایرانی است و نگاه جدیدی را برای توضیح و بحث جامعه ایرانی تولید کرده است.گفتمان عقب ماندگی، عبارتی است که میتوان آن را به مجموعهای از گفتگوهایی اطلاق کرد بر این اساس که چرا جامعه ایرانی در مقایسه با جامعه غربی به رشد و ترقی دست نیافته است. شروع شکل گیری گفتمان عقب ماندگی در پذیرش جهان دوگانه «دیگری و خود» است. در این صورت با وجود مفهوم و واقعیت غرب به عنوان «امر دیگر» است که مفهوم و واقعیتی چون ایران یا «امر خودی» شکل گرفته است. در قیاس بین این دو مفهوم دو واقعیت و دو درک از آنها است که دو عنصر اصلی از گفتمان عقب ماندگی یعنی «جهان پیشرفته» و «جهان عقب مانده» در ادبیات سیاسی و سپس در ادبیات اجتماعی ایران مطرح و مورد توجه قرار گرفته است. آنچه به همه مفاهیم مطرح شده در این گفتمان شکل داده و تعیین جهت میکند و به شکل گیری پارادایم عقب ماندگی در ایران کمک کرده است «پیشرفت» و «ترقی» است. برای ارمکی باور به پیشرفت و ترقی به عنوان اولین سنگ بنای اندیشه نوسازی در ایران است. از این رو روشنفکران طی بیش از نیم قرن اصرار داشتند تا وضعیت ایران را در نسبت با پیشرفت و ترقی بررسی و تحلیل کنند. امری که درنهایت به شکل گیری پارادایم «توسعه نیافتگی» از منظر اندیشه نوسازی انجامید. اما هر دو پارادایم، ایرانی مثله شده را بر مبنای تحولات غرب ارائه کردهاند. ارمکی برآن است پارادایم جدیدی را ارایه کند که توان تحلیل واقعیتهای خودی جامعه ایرانی را داشته باشد. پارادایمی که او از آن به عنوان «مدرنیته ایرانی» درسایه مدرنیته جهانی نام میبرد.
رابطه بین سنت، دین و مدرنیته در ایران از گذشته تاکنون به لحاظ این که ماهیت دوران معاصر ایران را میسازد مورد بحث بسیاری از متفکران و منتقدان اجتماعی بوده است. در مقابل رد پروژه مدرنیته و دفاع کورکورانه از سنتهای دست نخورده از طرفی و جریان تکرار پروژه مدرنیته غربی در قالب مدرنیزاسیون تحمیلی و کنارگذاشتن سنتها و فرهنگهای بومی و خودی ارمکی جریان جدید فکری اجتماعی در ایران را دنبال میکند که میکوشد تا از فضای جهانی بازگشت به دین و فرهنگ بومی غافل نبوده، از ضرورت جریان مدنیته نیز به دور نباشد. آنچه این جریان را با اندیشههای متفکران گذشته در مورد سنت و مدرنیته در ایران متمایز میسازد، تفسیر فرهنگی و دینی مدرنیته است. بنابراین محوریت عمده بحث مدرنیته ایرانی ارمکی، تلاش در بیان نوع رابطه میان «دین داری، ملیت گرایی، دموکراسی و جهانی شدن» است. این چهار مؤلفه، هر یک بازگو کننده سمت و سویی از مدرنیته ایرانی محسوب میشود. «دین داری، معطوف به سنت و ریشههای فکری و رفتاری ایرانیان است. ملیت گرایی حکایت از تعلق خاص ایرانیان به ملت و خاک و مرزشان دارد. دموکراسی بیشتر گرایش جهانی آنان را نشان میدهد و جهانی شدن نیز حکایت از تفسیر و تعبیر جهانی از موقعیت شان که با شرایط جهانی پیوسته است، میکند».(4) در این صورت مدنیته ایرانی چهار وجه دارد و هریک به اقتضای زمان، مکان و گروه مدعی آن، سهمی و نقشی در ساختن این مدرنیته ایفا میکنند.
رحیم محمدی: «آگاهی سنتی، آگاهی مدرن؛ دیالکتیک سوبژکتیو تجدد ایرانی»
به اعتقاد رحیم محمدی مفهوم تجدد ایرانی، باز خوانی و باز اندیشی کل تاریخ معاصر ایران را از نو ممکن میسازد .همچنین این پارادایم به سنت هم نگاه جدیدی دارد و برخلاف دیگر پاردایمها سنت را انجماد محض نمیداند. در این پارادایم تعامل تاریخی سنت و مدرنیته از نو باز اندیشی میشود. همانطور که درمباحث نظری ارمکی نیز بیان شد، تعریف سنت در پارادایم عقب ماندگی انجماد محض بود و در پارادایم توسعه نیافتگی یا اصلا توجهی به سنت نمیشد یا سنت جزء فقر و توسعه نیافتگی بود. اما سنت در پارادایم مدرنیته ایرانی به مثابه دریچه هایی نو برای جامعه ایرانی مطرح میشود. محمدی اعتقاد دارد برای ایران امروز مفهوم جدیدی ساخته شده است و آن مفهوم «دیالکتیک سوبژکتیو» است. دیالکتیک سوبژکتیو در ذهن و زبان و فرهنگ و آگاهی ایرانی اتفاق میافتد بصورتی که هم از سوژه و هم مناسبات میان سوژهها متاثر میشود. در واقع دیالکتیک سوبژکتیو به این معناست که «جهان ایرانی حاصل تضارب میان آگاهی سنتی و آگاهی مدرن یا زبان ایرانی یا زبان مدرن پدید میآید و در اساس، تضارب آگاهی و تضارب معنا رخ میدهد که میتوان از آن به تضارب ذهنی و زبانی و فرهنگی تعبیر کرد. معنی این مفهوم آن است که مدرنیته و معانی مدرن غربی به یک ذهن خالی و جهان خالی از معنا و آگاهی و ارزش وارد نمیشود، بلکه مدرنیته از آغاز به جهانی وارد شده است که پر از معنا و آگاهی بوده است و هر امر و هر رفتاری در این جهان معنایی داشته است. از این رو دیالکتیک سوبژکتیو در یک خلأ معنایی اتفاق نمیافتد، بلکه در یک ملأ معنایی رخ میدهد. رحیمی در شرح دیالکتیک سوبژکتیو مینویسد:« تاریخ اجتماعی معاصر نشان میدهد، ایرانیان هم با مدرنیته غربی و هم با سنت بومی خود برخوردهای بسیار گوناگون و پراکندهای داشتهاند. به واقع ایرانیان فقط با مدرنیته مواجه نشدند، بلکه آنان با سنت و خویشتن نیز مواجهه مجددی پیدا کردند. ایرانیان اساساً نه با مدرنیته و پیامهای مدرن برخورد واحدی داشتهاند و نه با سنت بومی خود به یک روش معامله کردهاند، بلکه اساساً شکلهای بی شماری از مواجهه پیدا شده است. به عبارت دیگر نه مدرنیته خالص توانسته است در این میان قبول عام پیدا کند و نه سنت ایرانی و فرهنگ دینی قدیم توانسته است به صورت پیشین باقی بماند. بلکه برخوردها و مواجهات متنوعی در این میان به وقوع پیوسته است، از این رو پراکندگی و آشفتگی و بی نظمی زیادی به بار آمده است. در واقع اگر دقیقتر سخن بگوییم میان این دو فضا تضارب اتفاق افتاده است و در اساس تضارب آگاهی و تضارب فرهنگی رخ داده است که از آن به دیالکتیک سوبژکتیو تعبیر می شود.»(5) این رابطه دیالکتیکی بین مدرن و سنتی را میتوان مترادف همان مفهوم نو شدن سنتها در منظر میرسپاسی و آزاد ارمکی دانست. با ویران شدن «ساختارهای معنایی» دو طرف، سوژه ابتکار عمل پیدا میکند و میتواند معانی و شرایط نوی خلق کند که در هیچکدام از جهانهای پیشین اعم از مدرن و قدیم سابقه نداشته است. از این منظر مدرنیته ایرانی یا تجدد ایرانی فرآیند برخورد این دو امر در یک رابطه دیالکتیکی است که چیزی میآفریند که هم نو است و هم ریشه در سنت و آگاهی ایرانی دارد. بنابراین ایرانیان در غیاب مدرنیته غربی و آگاهی آن نمیتواند، مدرنیته ایرانی داشته باشند و از طرفی مدرنیته جهانی نیز بدون بروز مدرنیته ایرانی امکان پذیر نیست. یعنی تجدد ایرانی در تعامل با مدرنیته غرب و در ارتباط با دیگر ملل جهان پیش میرود و بر ساخته میشود و در حقیقت تجدد ایرانی بخشی از فرآیند جهانی شدن است. فرآیندی که هنوز درحال شدن است و آینده تجدد ایرانی همچنان در حال تکوین و برساخت است و بایستی چیزهای زیادی از این نظم معیار و جهت عمومی سامان یابد.
- آزاد ارمکی، ت. 1385. علم و مدرنیته ایرانی. تهران: موسسه تحقیقات وتوسعه علوم انسانی.ص210
- آزاد ارمکی، ت. 1381. مدرنیته روشنفکران و پارادایم عقب ماندگی در ایران. تهران: اجتماع.ص26
- همان، ص78
- همان، ص70
- محمدی، ر. 1394، تجدد ایرانی. تهران: تمدن علمی.ص32