متن حاضر بر یک پرسش بنیادین استوار است: آیا طراحی شهری میتواند رهاییبخش باشد؟ در دورانی که بحران دموکراسی اجماعی بیشازپیش آشکار شده است، آیا طراحی شهری میتواند نوعی دموکراسی اختلافیِ فضامند را شکل دهد که در آن فضای عمومی بهمثابه صندوق رأی باشد؟ برای ترسیم چنین فهمی از طراحی شهری نیازمند بازنگری جدی در بنیانهای صلبی هستیم که تفکر و عمل طراحی شهری را ذیل سیاستهای نولیبرالی و یا ایدئولوژیک شکل داده است. متن پیش رو ترجمه گزیدهای از مقالهای* در سال 2021 است که به ارائه دستور کار جدیدی برای تبیین نقش طراحی شهری در ذیل یک دموکراسی مجادلهای میپردازد.
این مقاله به پتانسیل نقش طراحی شهری در فضامندکردن نظریه «دموکراسی مجادلهای[1]» میپردازد و این تأمل و تعمق را بر پایه تحلیل سه نمونه خاص کنشهای شهری در سه بستر متفاوت (شیلی، انگلیس، اسپانیا) که بهواسطه شکافهای موجود در سیستم دموکراتیک نولیبرالیستی ظهور یافتهاند، پیش میبرد. تجزیهوتحلیل نمونه کنشهایی که در این مقاله به آنها پرداختهایم بر اهمیت نقش طراحی شهری بهعنوان یک روشیشناسی بالقوه برای چالش کشیدن منطق اجماعی از دموکراسی، بهواسطه تأکید بر پراکسیسهای شکلدهنده به فضاهای شهری میپردازد و نشان میدهد چگونه اقدامات طراحی شهری میتوانند به دموکراتیک کردن جامعه کمک کنند. «چگونه اقدامات طراحی شهری به مبحث دموکراسی تحت نظام نولیبرالیسم مرتبط میشوند؟» کنشهای فضایی تحلیلشده در این مقاله متعلق به سه شهر نولیبرال متفاوت هستند؛ راهپیمایی در سانتیاگو شیلی، یک فضای عمومی غیررسمی در قلب مادرید و یک مداخله هنری نزدیک ایستگاه یوستون در لندن. در نهایت مقاله بهواسطه نتایج بدست آمده از این فضاهای اختلافی[2]، دستور کاری جدید برای شکلدهی به یک نوع منازعه دموکراتیک در شهر با استفاده از نقش طراحی شهری معرفی میکند.
در اینجا، بحث اصلی بر سر سهم بالقوه طراحی شهری در دموکراسی نیابتی[3] است که بهعنوان سیستمی دولتی شناخته میشود و در آن شهروندان، برای سازماندهی قدرت مبتنی بر خواست و نیاز اکثریت جامعه، به نمایندگان منتخب رأی میدهند تا آنها برایشان تصمیمگیری کنند. پیشنهاد این مقاله آن است که در عوض سهم عمده طراحی شهری در یک دموکراسی مجادلهای از طریق کنشهای مؤثر و عملیاتی در فرایند شکلدهی به فضا است که در آن نتایج فضایی مورد وفاق در شهر (بهعنوان بخشی از چارچوبهای نظارتی، قواعد بازاری و سیاستهای برنامهریزی) با کنشهای جدید مختلکنندهای از سوی شهروندان مواجه میشوند که در تلاشاند تا نظم موجود شهری را به چالش بکشند و تفسیر جدیدی از فضا برانگیزند و باعث بازنگری در شیوه سکنیگزیدن در شهر شوند. تجزیهوتحلیل سه نمونهای که در این پژوهش انجام شد، پرسشهای جدیدی را نیز مطرح کرد: «طراحان شهری چگونه میتوانند بهصورت فعال تحولات و دگرگونیهای فضایی خودانگیخته و خودجوشی را طراحی یا تحریک نمایند که دموکراسی نولیبرال را به چالش بکشد؟» و «آیا طراحی شهری میتواند پراکسیس خود را در راستای کشف بیان فضایی دموکراسی مجادلهای در شهرها رادیکالیزه کند؟» بر اساس این پرسشها و نتایج بدست آمده از این نمونه فضاهای اختلافی، دستور کاری جدید برای یک منازعه دموکراتیک با استفاده طراحی شهری معرفی کردهایم.
تحلیل شانتال موف[4] (1999) خواستار کنارهگیری از مدل اجماعی سیاستهای دموکراتیک به نفع ارزشهای آنتاگونیسم و بسیج احساسات برای تعریف یک طرح دموکراتیک جدید مبتنی بر آنچه وی بهعنوان «دموکراسی مجادلهای» نظریهپردازی میکرد بود؛ یعنی رویکردی کثرتگرا برای تصمیمگیری که در آن اختلافنظر[5] آرا بسیار ارزشمند است. موف از تناقض معناداری پرده برداشت که در آن دموکراسی در فرایند تصمیمگیری شوراییِ از پیش توافق شده بین نمایندگان بهنوعی قلب میشد. در دموکراسیهای اجماعی[6]، احزاب راست و چپ در مرکز سیاسی سازماندهی میشدند، بدین ترتیب خواست مردم عادی بهنوعی از دور خارج میشد و به خاطر گروه کوچکی از خواص سیاسی، مردم مجبور بودند در بحثهای سیاسی و اجتماعی نقشی بیطرفی ایفا کنند. بنابراین، ارزش تفاوت و قدرت استدلالهای متکثر تحریف میشد. بحثها تبدیل به سرابهایی بیمعنی میشدند، که یک نوع ظاهرسازی از وجود اختلافنظر در راستای پنهان کردن واقعیت در دستور کار مشترک قرار میگرفت.
در این میان، طراحی شهری ممکن است در خدمت فضامند کردن صداهای مخالف ستمدیدگانی باشد که تحت ستم عقاید جزمی این نوع دموکراسی اجماعی قرار گرفتهاند و به سمت ابعاد جدیدی از تجربههای دموکراتیک پیش برود که در آن صدای ضعفا بیشازپیش شنیده میشود؛ جایی که صدای ضعفا طوری گسترده و فراخ میشوند تا جایی که حتی منجر به تغییر محیط انسانساخت خواهند بود، این نوع طراحی شهری به دنبال آن است تا شهر را با سیاستهای جدید در باب فضا منطبق کند.
همانطور که لوفور (1991) بیان میکند شهرها روابط اجتماعی پیچیدهای را که شکلدهنده آنهاست بهخوبی بازنمایی میکنند؛ بنابراین تحلیل شیوهای که در آن شهرها تولید میشوند و کاوش در روابط اجتماعیای که محیط ساختهشده را شکل میدهند، احتمالاً منابعی را فراهم میکنند که بازتاب چگونگی تجسم یافتن شکاف بین دموکراسی آنگونه که در واقعیت اعمال میشود (دموکراسی واقعی) و دموکراسی آنگونه که در فرم ایده آلش تصور میشود، در شهر هستند. لوفور (1967) با بررسی شرایط قهری دموکراسی، در نهایت روشی برای تغییر شیوههای دموکراسی از «بالا به پایین» به «پایین به بالا»، از طریق ایدهای که او آن را «حق به شهر[7]» مینامد، طرح کرد. «حق به شهر بهعنوان دستور کار سیاسی برای دموکراتیک کردن فرایندهای شهریشدن و ترویج مزایای زندگی شهری ظهور یافت و بدین ترتیب جوامع را برای شکلدهی به محیطشان (و خودشان) در این فرایند توانمند ساخت، حق به شهری که پژواک سیاسی فضایی شده مردم در خصوص شهری که خواهان آن هستند به شمار میآید.
با دموکراسی که غرق در بحران است، شهروندان راههایی جدید برای بیان خواست و ارادهی سیاسیشان پیدا میکنند و در نتیجه کارایی و تأثیرگذاری دموکراسیهای نیابتی را از طریق مانیفستهای فضایی زیر سؤال میبرند. فعالیتهای جمعی در شکل کنشهای دموکراتیک خود-نیابتی، فضای شهری را از نو شکل میدهند. ازاینرو، فضاهای عمومی شهر بهواقع صندوق رأی بهتری هستند، زیرا این فضاها (برخلاف نهادهای دموکراتیک سنتی) صدای مردم را فراخ میکنند و به گوش همه میرسانند. بنابراین، تخصیص فضاهای عمومی برای تغییر معانیشان شامل نوعی کنش سیاسی-فضایی میشود. قدرت مردم تا حدی بهعنوان ابزار سیاسی در فضاهای عمومی تجلی مییابد؛ بنابراین، بهتر است این قدرت را در طراحی شهری مدنظر قرار دهیم.
دیوید هاروی (2012) بیان میکند که فضاهایی عمومی با هدف بهبود دسترسی بهتر به فضاها و کالاهای عمومی بارها توسط کنشهای اجتماعی دچار دگرگونی شدهاند تا مردم بتوانند این فضاهای عمومی را مطابق با علایقشان اصلاح کنند. طراحان شهری میتوانند بهصورت فعال در این تلاش مشارکت داشته باشند، زیرا در دوران دموکراسی اجماعی، منازعه فضاهای عمومی مستلزم یک برگردانی فنی و یک فرم شهری است.
در سالهای اخیر، مشخص شده است که جریان اصلی سیاستهای حاکم، در تطبیق و متناسب کردن نهادهای دموکراتیک با ضروریترین مطالبات شهروندان (مانند تغییرات اقلیمی، نابرابری، تبعیض، بیگانه هراسی و حقوق بشر) ناتوان هستند. شهروندان فضای عمومی را برای جلب توجهات به این ناتوانی و بیلیاقتی سیاسی به خدمت میگیرند، و از شهر بهعنوان یک عرصه سیاسی-فضایی برای تجسم جامعهای فراتر از محدودیتهایی که منطق اجماع بر آن تحمیل میکند، استفاده میکنند. اگر قرار باشد تفکر اتوپیایی وجود داشته باشد، خود را در تظاهراتی که در خیابان شکل میگیرد و معنای سیاسی با خود به همراه دارد، پدیدار میکند. ازاینرو، این فرایندها برای طراحان شهری دلالت بر روایتی دارند که در آن مردم فضاهای عمومی را برای برقراری ارتباط با مقامات سیاسی و تصمیمگیرندگان به شکل پایین به بالایی، از نو سازماندهی میکنند. اکتشافهای مجادلهای در شهر، با فراخوانی ایدهی موف، نیاز به کاربست طراحی شهری در راستای تقویت یک دموکراسی منازعهای را برمیانگیزد.
جنبشهای اجتماعی فضای عمومی را اشغال میکنند و به قسمتهای مختلف شهرها بهگونهای معنا میبخشند تا بعدی نمادین برای یادآوری شعارها و مضامین بیانشده در هر یک از مبارزات سیاسی باشند. فضای عمومی که توسط دموکراسی اجماعی توسعهیافته بود، این بار بهعنوان مکانی برای مبارزات سیاسی مردم به شیوههای مختلف، همچون مانیفستها، راهپیماییها، اشغالها، مداخلات هنری، تغییرات پایدار فضایی، و شورشها به کار گرفته میشوند. اگر دموکراسی در خلال چنین روابط اجتماعی روزمرهای در یک فضای عمومی تئوریزه شود، میتواند تجربههای دموکراتیک، و در کل تجربههای سیاسی را محقق کند.
برای مارک پورسل[8] (2006)، شهرها میادین ستیزی هستند که در آنها یک جامعهی مدنی علیه بیعدالتی مبارزه میکند. در این میان طراحی شهری میتواند یک ابزار مجادلهای باشد. ابزاری که ممکن است با بازتعریف سیاسی شهرها، به احیای دوباره دموکراسی کمک کند. درحالیکه دموکراسی در حال گذار از یک بحران است، طراحی شهری میتواند امکان باز ارزیابی فضایی دموکراسی را به مردم بدهد و با اعتباربخشی به مبارزاتی که در حال حاضر فضاها را از نو شکل میدهند و معنای سیاسی شهرها را از طریق شهرگراییهای مورد مناقشه تغییر میدهند، به شهرهای دموکراتیک کمک میکند. بدین ترتیب، طراحی شهری ممکن است در تجسم دوباره شهر دموکراتیک اتوپیایی مفید واقع شود. چنین فهمی از طراحی میتواند فرصتهایی را برای نسلهای جدید جهت بازتعریف فضاهای شهری بهمنظور بازنمایی عصری که در آن زندگی میکنند، ایجاد کند.
دولت در فرمول نولیبرال فعلی از دموکراسی که در فضای عمومی هم خود را نشان میدهد، مجموعهای از قواعد و مقررات را تعریف میکند تا به بازار بگوید که چگونه شهر را شکل دهد. سپس شهر بر این اساس، از طریق سیاستهای شهری شکل میگیرد. بااینوجود، جریان اصلی نشان میدهد طراحی شهری مجادلهای میتواند در ارائه درکی وسیعتر درباره شهرها بهعنوان فضاهای دموکراتیک موفق عمل کند. نولیبرالیسم یک سیستم سیاسی متشکل از آرمانها و ایدهآلهای دموکراسی است، اما این یستم با اجازه ورود دادن به گروه کوچکی از مردم برای حفظ بیشتر قدرت، فرصتها، و سرمایه در یک جامعه، اکثر جمعیت را از دایرهی تعریف خود بیرون رانده و حذف میکند. این اندکشمار افراد قدرتمند زندگی شهری را خصوصیسازی میکنند تا با بیارزش کردن فعالیتهای روزمره، سودشان را بیشتر کنند.
بنابراین همانطور که لوفور (1977) بیان میکند فضا محصول سیاسی است که از میان روابط اجتماعی پدیدار میشود؛ حال این فضای نوظهور نتایج گوناگونی به وجود میآورد که باعث ایجاد تغییراتی در سازماندهی مناطق شهری میشود و تجربههایی از هویتهای سیاسی را ارائه میدهد. در بازنگری هویتهای سیاسی بالقوهی یک سیستم دموکراسی مجادلهای، به نظر میرسد که اصول اولیهی دموکراتیک با اهداف نولیبرالیسم همخوانی ندارند. این شکاف بین شکل ایدهآل و آرمانی دموکراسی و نولیبرالیسم موجود، دلیل دیگری بر این است که چرا طراحی شهری بهعنوان یک بیان مجادلهای ظهور کرده است، و میتواند کنشهای فضایی مقاومت در برابر هژمونی نولیبرال را که ریشه در قدرت عموم دارند توسعه دهد؛ و از طریق به چالش کشیدن ایدئولوژی حاکم، روابط دیالکتیکی را در فضای عمومی تولید کند.
بهعنوان عاملی برانگیزاننده برای تصور این پتانسیلها، محصولات شهری بازار آزاد در سیستم نولیبرالیسم باید با بروندادهای اجتماعی-فضایی حاصل از طراحی شهری بهعنوان شکلی از بیان دموکراتیک مجادلهای، به چالش کشیده شوند. تعریف شیوه تولید این بروندادهای اجتماعی-فضایی برای اینکه بتوانند این سیستم را به چالش بکشند نیازمند بینشی سیاسی هستند که از تأمل دیسیپلینی در خصوص طراحی شهری بهعنوان یک کنش سیاسی آغاز میشود. سه راهبرد کلیدی برای دستیابی به این امر پیشتر توسط مصطفی دیکِچ[9] و لیت گیلبرت[10] (2002) بیان شدهاند که عبارتند از:
- تغییر پویاییهای ساختاری تولیدکننده فضاهای شهری؛ این تغییر باید اصولاً از دگرگونیهای مبتنی بر بازار آزاد [تحولاتی که تحت تأثیر دانش بازار و نیازها و خواستههای مصرفکننده است] گرفته تا دگرگونیهایی که توسط مردم شکل میگیرند را شامل شود. این راهبرد، توزیع قدرت طراحی شهری را تغییر میدهد و همچنین معنای فضای شهری را به روزمرگی آن تغییر خواهد داد.
- ایجاد دسترسی گسترده به حق شهر بهواسطه تسهیل دگرگونیهایی که صحنه جدیدی از دموکراسی را بازنمایی میکنند که در آن فضا نتیجهی تصمیمگیری جمعی است.
- ترویج اصول اخلاقی جدید اجتماعی که از طریق آنها شهروندان این حق را دارند که در کنار هم، رفتارهای روزمرهشان را بهعنوان یک عادت پرورش دهند. از طریق این اصول اخلاقی، ابزارهای طراحی شهری میتوانند به شکلگیری فهم جدیدی برای تولید فضای شهری کمک کنند.
البته که منفصل کردن طراحی شهری از کالایی شدن فضاها در بستر نولیبرالی احتمالاً وظیفهی دشواری باشد، اما این اتفاق در حال حاضر بدون مشارکت و حضور طراحان شهری هم در حال روی دادن است. مردم در حین اینکه بهصورت غریزی و ناخودآگاه این کنشهای فضایی اعتراضی را بر اساس تجربههای روزمره، مطالبات سیاسی، و مسائل اجتماعی در شهرها به نمایش میگذارند، اما حوزهی رشتهای طراحی شهری همچنان ناظر بر کار است و هنوز بهصورت فعال در این ماجرا دخالت ندارد. سهم طراحان شهری در تولید کنش های شهری اعتراضی میتواند در توسعه یک طرح تئوریک برای یک بیان دموکراتیک مجادلهای که میتواند در نظم دهی تأملات و پرسشهای مردم دربارهی نیابتی بودن نظام سیاسی مطرح شود، حائز اهمیت باشد.
راهپیماییها در خیابان آلامدا مهمترین خیابان سانتیاگو نشان داده است که چگونه میتوان انباشت تودههای مردمی در خیابان را بهعنوان ابزاری برای فعال کردن آگونیسم سیاسی از طریق برهم زدن کارکرد اجماعی شهر در روزمرگیاش برای رساندن پیامی به اکثریت مردم، درک کرد. نمونه دوم در مادرید نشان داد که چگونه تصرف اموال خصوصی برای منافع عمومی در نهایت به رویه پذیرفتهشده توسط همگان تبدیل شود که در این مورد خاص، توسط مقامات محلی نیز تأیید شود. نمونه آخر نیز بازتاب مسئلهای اخلاقی بود که کسانی که در لندن زندگی میکنند تصمیمهایی میگیرند که ممکن است به بمباران پهبادی مراکز شهرهایی واقع در خاوریانه با پیامدهای فاجعهبار منتهی شود؛ این در حالی است که در شهری مانند لندن که چنین تصمیماتی در آن گرفته میشوند، از جنگ و مرگ خبری نیست.
پیش بهسوی یک دستور کار سیاسی طراحی شهری دموکراتیک در راستای تقویت اختلافنظر
این مقاله مسیری را بررسی کرد که در آن شکست دموکراتیک در فضاهای عمومی بازنمایی میشود و با در نظر گرفتن شهر بهمثابه یک صندوق رأی و استفاده از فضای عمومی بهعنوان یک منبع سیاسی برای اعمال قدرت مردم، مدل جدیدی از نمایش دموکراتیک را معرفی میکند. مشخص شده است که طراحی شهری میتواند بهعنوان فرمی از سازماندهی استراتژیها و تاکتیکها جهت پروراندن دموکراسی مجادلهای ایفای نقش کند؛ نوعی از دموکراسی که در آن ارزش اصیل مشورت و اختلافنظر دموکراتیک در قالب ابتکار عملهایی پایین به بالا برای دگرگونیهای فضایی به بستر شهر کشانده میشود. طراحی شهری میتواند به دموکراتیزه کردن دموکراسی کمک کند. محصولات فضایی مبتنی بر اختلافنظر بین ذینفعان میتوانند در راستای شکلدهی به نظریهای در خصوص طراحی شهری کمک کنند که هدف کلی آن برپا سازی دموکراسی مردمنهادی است که مردم را توانمند میسازد. طراحان شهری بهمثابه بازیگران سیاسی، مسئول خلق سناریوهایی هستند که در آنها روابط اجتماعی شکل میگیرند. تصدیق و اذعان به مجادله بهعنوان یک پیامد و خروجی، بخشی از ملاحظات طراحی و درنتیجه بخشی از وظیفهی آنها است. این کنشهای اعتراضی مردم در فضای عمومی، عمل رادیکال طراحی شهری را که تجسم اراده مردم برای تحول و دگرگونی دموکراسی از طریق سیاستهای فضا است، قاببندی میکند. پراکسیس دستور کار این تأمل نظری درباره طراحی شهری بهعنوان یک ابزار اختلافنظر سیاسی پنج اصل کلی دارد:
- تضمین تفوق سیاسی جمعی از طریق توسعه فضاهای استراتژیک
خاستگاه این اصول، ارتباطی است که با توانایی مردم برای تغییر کارکرد عادی کل شهر دارند. در عمل، طراحی شهری باید فضاهای استراتژیکی را پیکربندی کند که در آنها ساختمانهای دولتی، حوزههای مالی، و جریانهای شهری متمرکز شوند. بنابراین، اگر یکی از این فضاهای استراتژیک به شکل میدانی در وسط شهر باشد، یک تجلی عظیم مردمی در آن، شهر را بهشدت فلج کرده و از کار خواهد انداخت و بیانیهای مستدل و متقاعدکننده برای افزایش حجم صدای جامعهای سازمانیافته، که خواهان تحولاتی خاص است، به وجود خواهد آورد. این فضای عمومی به صندوق رأی تبدیل میشود و به تقویتکنندهای برای منازعات سیاسی با ظرفیتی واقعی برای دستیابی به تغییرات.
- مدیریت اجتماعمحورِ دگرگونیهای فضایی
اعطای قدرت تعریف کاربری زمین به جامعه سازمانیافته، مستلزم تغییر ر مقیاس اختیارات ارضی، از مناطق یا حوزههای کلانشهری به محلهها است. کنترل جوامع بر روی کاربری زمین، موجب اولویتبخشی به فضاهای عمومی نسبت به املاک خصوصی خواهد شد و ظرفیت اداره و مدیریت رانت تولید فضای شهری موجب ذخیرهسازی جمعی برای فعالیتها و یا توسعههای فضایی در آینده خواهند شد. این امر مطابق با دیگر اصول و مبتنی بر این ایده است که جامعه کنترلکنندهی بودجههای اجرایی و طراحی دموکراتیک اختلافی است.
- طراحی دموکراتیک اختلافی
طراحی دموکراتیک اختلافی، سیاستهای اختلافی در باب فضای شهری را در بر میگیرد و پذیرای آنهاست. عملگرایان، با فرض داشتن تخصص در طراحی شهری، موظف به ارائهی راهحل نیستند، بلکه بیشتر با آگاهی دادن به جامعه دربارهی رویکردهای متنوعی که میتواند برای شکلدهی به فضای شهری به کار گرفته شود، باعث تحریک و برانگیختن افکار عمومی جامعه میشوند. در ادامه، مردم هستند که نهتنها در باب شکل و فرم فضا، بلکه همچنین با توجه به شیوههای تولید، معنا، و عملکردها، تصمیم میگیرند چگونه فضاهای شهریشان را بسازند. پراگماتیسم باید از این فرایند حذف شود، و محدودیتهای بودجه نباید در این تصمیمگیریها دخیل باشد. گرچه این نکتهی آخر ممکن است موجب حذف و کنار گذاشتن این اصل باشد، اما در اختیار گرفتن کنترل بودجه توسط جامعه برای انجام تحولات فضایی ممکن است مانع بازتولید فضاهای ژنریک (عام) توسط طراحی شهری شود. ازاینرو، به خاطر ساخت شهرهای بهتر، این منطق باید اصلاح شود. منافع سرمایه باید جای خود را به منافع مردم بدهد. حتی زمانی که کمبود بودجه باشد، خلاقیت طراحی جمعی میتواند پیشنهادهای درخوری را مطرح کند.
- توسعهی اقتصادی در یک مقیاس محلهای
این اصل به تولید فعالیتهای مولّد در مقیاس کوچک که میتواند درآمدهایی را ایجاد کند که باعث افزایش بودجه جامعه خواهند شد، مربوط میشود. این مقیاس نیاز به یک مطالعه جداگانه درباره این موضوع دارد که تا چه تعداد از ساکنان میتوانند با هم محلهای را شکل دهند که در آن فرایند تصمیمگیری از خلال روش اختلافی ممکن باشد. امکان ایجاد توسعهی اقتصادی مقیاس کوچک مستلزم وضع مقرراتی از سوی مقامات مرکزی است تا از رقابتهای اقتصادی و در نهایت اعیانی سازی محله اجتناب شود. در پیادهسازی این روش طراحی شهری باید اطمینان حاصل شود که جهتگیری تولید شهری بهعنوان یک فعالیت سودآور در جهت تضمینی برای کیفیت بالای زندگی برای همه قرار گیرد. بهبیاندیگر، انباشت سرمایه باید تابع اهداف این نوع اقتصادهای کوچکمقیاس محلی باشند نه برعکس.
- تقویت فعالیتهای فرهنگی و فراغتی در فضای عمومی
امکان رویارویی با افراد جامعه در فضای عمومی امری حیاتی است و طراحی فضای عمومی باید این اصل رویارویی با دیگری را بهخوبی تسهیل کند. علاوه بر فضاهای سبز، محلهها میتوانند فضاهای متنوعی را برای ورزش، بازی، هنر، نمایش، موسیقی و… در خود جای دهند، که اتفاقاً عرصههای بیشتری را نیز برای تبادل اختلافنظرهای سیاسی در شهر فراهم خواهد کرد. درحالیکه پیادهسازی این فضاها باید با واقعیت فضایی هر شهر منطبق باشد، اما اینکه این فضاها باید در هسته هر بلوک شهری جانمایی شوند، اصلی مشترک است. این فضاها بهجای آنکه بهصورت قطعی مضمون و تم مشخصی داشته باشند، باید بهصورت میدانهای هتروتوپیایی[11] طراحی شوند. اینجا نیز، مسئله مقیاس برای تعریف اینکه جامعه به چند تعداد از این فضاها نیاز دارد، پرسشی بنیادی است. مدیریت بودجه جامعه نیز باید حضور مداوم رویدادها را تضمین کند.
هدف اصلی این دستور کاری که مطرح شد، استفاده از طراحی شهری جهت توسعه رویکردی جدید به فضاهای شهری دموکراتیک است که در آن دموکراسی اجماعی به بحث کشیده میشود و در مقابل اختلافنظر و تکثر بهعنوان روشی برای توانمندسازی توده مردم به کار گرفته میشود؛ و بدین ترتیب تجربه جدیدی از شهر را برای مردم ممکن میشود و به توسعه گونهای از دموکراسی پرداخته خواهد شد که در آن اختلافنظر و مجادله بهصورت مثبت ارج نهاده میشوند.
* این متن ترجمه گزیدهای از مقالهای است با این مشخصات:
Vergara-Perucich, J. F. (2021). Urban Design as a Form of Agonistic Democratic Expression. Space and Culture, 24(4), 456–472.
[1] Agonistic Democracy
[2] Spaces of Dissensus
[3] Representative Democracy
[4] Chantal Mouffe
[5]Dissensus
[6] Consensual Democracies
[7] Right to the City
[8] Mark Purcell
[9] Mustafa Dikeç
[10] Liette Gilbert
[11] Heterotopic Squares