طراحی شهری: سلامت و محیط درمانگر
کتاب طراحی شهری: سلامت و محیط درمانگر(Urban Design: Health and the Therapeutic Environment) (نویسندگان: کلیف ماتین، کیت مک ماهون ماتین، پائولا سیگنورتا) پنجمین جلد از نوشته های کلیف ماتین در حوزه طراحی شهری است که به عنوان یک مرجع اصلی در حوزه سلامت شهری مطرح است.
این کتاب در دانشگاه تربیت مدرس توسط احسان رنجبر (عضو هیئت علمی گروه شهرسازی) ، هومن همتیان و فرشته صادقپور در حال ترجمه است.
این کتاب پنجمین جلد از نوشته های کلیف ماتین در حوزه طراحی شهری است که به عنوان یک مرجع اصلی در حوزه سلامت شهری مطرح است.
این کتاب دارای اهدافی دوگانه است. هدف اول به منظور کشف ماهیت محیط درمانگر[1] بوده؛ به این معنا که این محیط، فراهم آورنده سلامت[2]، شادی[3] و بهزیستی[4] است؛ هدف دوم، پیشنهاد راههایی است که به وسیله آنها چنین محیطی را میتوان طراحیکرد. عنوان این کتاب شامل چهار مفهوم کلی است: “طراحی”، طراحی به طور خاص شهری؛ “سلامتی”؛ “درمانگر ی”؛ و “محیط”. باتوجه به مقصود این کتاب موضوع طراحی شهری با دید کل نگر در زمینه محیط زیستی تنظیم شده است. بحث تغییر و تحول مفاهیم طراحی شهری در مطالعات دیگری از سلسله مطالعات طراحی شهری آمدهاست (ماتین و مرتنز، 2003). یکی از دغدغههای اصلی طراحی شهری سازماندهی قلمرو عمومی[5] است، طراحی کردن پازلی پیچیده از مکانهای عمومی و نیمه عمومی، که ستون فقرات شهر در منطقه را تشکیل میدهد.
آیا میان فرهنگ نویسان در تعاریف مربوطه از مفاهیم مرتبط با “بهزیستی”، “درمانگری” و “سلامت” توافقی وجود دارد؟ به نظر میرسد در ارتباط با “بهزیستی” توافقاتی باشد. فرهنگ نامه لغت آکسفورد[6] “بهزیستی” را اینگونه تعریف میکند که: حالت خوب بودن و انجام خوب زندگی؛ شادی، سلامتی، یا شرایط کامیابی؛ شادکامی. این مفاهیم در لغتنامه آمریکن هریتیج[7] نیز مشابه است: حالت سالم بودن، شادی یا کامیابی؛ شادکامی. پیرامون مفهوم درمانی هردو فرهنگ لغت به شفابخشی اشاره کردهاند اما تفاوت قابل توجهی از تأکید در این دو تعریف وجود دارد.
فرهنگ آکسفورد “درمانگری” را اینگونه تعریف میکند: هنر شفا بخشی. شاخه ای از پزشکی است که در رابطه با گریزی بر درمان بیماری است. لغتنامه آمریکایی پیرامون مفهوم “درمانگری” اشارهای به پزشکی نمیکند، به سادگی بیان میکند: داشتن قدرت شفابخشی یا درمان؛ بهبود دادن به تدریج و یا روشمند. تفاوت این دو تعریف تنها در تأکید نیست؛ این است که فرهنگ لغت انگلیسی به طور ضمنی پزشکی شدنِ آنچه درمانی است را می پذیرد، در حالی که تعریف لغتنامه آمریکایی کمتر خاص بوده اما در دامنه گسترده تر است.
این تفاوت های ظریف بیشتر در تعاریف مربوطه از “سلامت” خودنمایی میکنند. فرهنگ لغت آکسفورد سلامت را محدود به متن روبرو میکند: درستی بدن. وضعیتی که در آن عملکردهای بدن بموقع تخلیه میشود. وضعیت عمومی بدن. فرهنگ لغت آمریکایی در مفهوم خود از سلامت کمی دامنه گستردهتری دارد: حالتی از ارگانیسم با توجه به کارکرد، بیماری و اختلال در هر زمان، هر حالت از عملکرد بهینه، بهزیستی یا تکامل. این تعاریف به نظر می رسد هر موجود زنده و گیاهی را در خود جای میدهد. تعریف سازمان جهانی سلامت[8] (WHO) که در سال 1946 ارائه شد به طور خلاصه و مثبت مفهوم سلامت را بیان میکند: سلامت نتنها نبود بیماری یا ضعف نیست بلکه حالت رفاه کامل فیزیکی، روانی و اجتماعی است.
این کتاب محیط درمانگر را با دیدگاهی که سازمان سلامت جهانی از سلامت ارائه میدهد، در نظر می گیرد. همچنین این کتاب ایده نشأت گرفته از کلمه انگلیسی قدیمی هایلن[9] با معنای تمامیت را دنبال میکند. در فرهنگ لغت آکسفرد این مفهوم سلامت در کلمه هیل[10] به معنای بی نقصی یا تمامیت یا تنومندی، قوی بودن و نه ضعف قابل دستیابی است. در عمل این بُعد فعال از سلامت که بهوسیله سازمان سلامت جهانی از آن حمایت شده مورد غفلت قرار گرفتهاست. این کتاب ارزش تجزیه و تحلیل جامع از سلامت و بهزیستی در جامعه و محیط زیست را بازگو میکند.
کلمه محیط زیست نیز دارای معانی متفاوتی است؛ در فرهنگ لغت آکسفورد این کلمه بدینگونه تعریف میشود: شرایط و یا تأثیراتی که تحت آن هر انسان یا موجود زندهای، زنده است و یا پرورش مییابد. فرهنگ لغت آمریکن هریتیج مفهوم محیط زیست را با کمی تفاوت در اهمیت بیان میکند: محیط اطراف؛ شرایط کلی اطراف بر یک ارگانیسم و یا گروهی از ارگانیسمها. این کتاب نگاه با سمت و سوی کلنگر و اکولوژیکی که فرهنگ لغت آمریکایی ارائه میکند را میپزیرد.
کتابهایی که در زیر به آنها اشاره خواهد شد پایه و اساس مطالعاتی ازاین دست بر محیط درمانگر هستند؛ در بخش کتابشناسی به متون مهم دیگر نیز اشاره خواهد شد. نقطه شروع این مطالعات، پژوهش کامل دیوید هالپرن[11] از رابطه بین سلامت روانی و محیط زیست ساخته شده است. هالپرن (1995) با کتاب خود شرایط مناسبی را برای هر نوع پژوهش در زمینه برنامهریزی و بهزیستی فراهم آورد. کتاب “تغییر سبز[12]” اثر جان فارمر[13] (1996)، ثبت تغییر نگرش به مسائل زیست محیطی یا سبز، نقطه شروع ضروری برای هر اقدام اتصال سلامت انسان با محیط زیست است. بیتلی[14] (2000)، در “شهرسازی سبز با یادگیری از شهرهای اروپایی”، به شرح تلاش های موفق برخی از شهرهای اروپا به دنبال راه حل های برنامهریزی و طراحی برای تقابل با بحران زیست محیطی میپردازد که ازین طریق سلامت و بهزیستی شهروندان خود را ارتقا بخشیدهاند. این مطالعه به وضوح درک رو به رشد از رابطه بین توسعه پایدار و سلامت را نشان می دهد. کتاب”برنامهریزی شهری سالم” توسط بارتون[15] و سوری[16] (2000) و همچنین کتاب “طراحی دقیقتر محلات: راهنمای برای بهداشت، پایداری و سرزندگی” توسط بارتون و همکارانش [17] (2003)، به طور خاص با هدف یافتن پیامدهای بهداشتی برای برنامه ریزی و طراحی شهری است. همچنین میتوان به مطالعه “تطبیق ساختمانها و شهرها برای تغییر آب و هوا” که توسط رُف و همکاران[18] (2005) تهیه شد و دارای یک بخش مربوط در سلامت و تغییر آب و هوا است.
گسلر[19] از ارتباط خاص میان دسته بندیهای محیط در مطالعات تحلیلی خود با عنوان “مکانهای شفابخش” استفاده نموده است و آنها را به دسته های محیط زیست طبیعی، محیط ساخته شده، محیط اجتماعی و محیط نمادین تقسیم بندی کرده است. آثار قابل توجه دیگر گسلر نیز عبارتند از “مناظر درمانی” (1993) و همچنین “قراردادن سلامت در مکان: منظر، هویت و سلامتی”، ویرایش شده توسط کرنز[20] و گسلر (1998). اگرچه در این کتاب ما مفهوم ارائه شده توسط گسلر با عنوان منظر را به همان شکل اتخاذ نمیکنیم؛ در این کتاب منظر با معنای سنتی خودش با مفهوم چشمانداز، منظرهای به سوی صحنهای از زمین و یا قسمتی از مناظر حومهای بیان میشود. در فصل هشتم، از منظر برای توصیف یک سبک نقاشی استفاده شدهاست، که درواقع مقصودی برای نشان دادن نشأت گرفتن عبارت از آن است.
کتاب “طراحی شهری: سلامت و محیط زیست درمانگر” با یک سوال اساسی شروع می شود: منظور از آنچه ما با عنوان سلامت و بهزیستی بیان می کنیم چیست؟ در ارتباط با این موضوع، روساک[21] پژوهش مرتبطی انجام دادهاست؛ کتاب مهم روساک با عنوان “روانشناسی محیطی: بازگرداندن زمین: علاج ذهن” (1995) و “صدای زمین، شناسایی روانشناسی محیطی” (2001). همچنین “علم خوب بودن” (2005)، ویرایش شده توسط هوپر و همکاران[22] نیز بر درک بهتر از سلامت و بهزیستی کمک کننده هستند. توصیف شفافی از رابطه سلامت، بهزیستی و ذهن پرورشیابنده در کتاب سو گراهات[23] در زمینه علوم اعصاب وجود دارد؛ “چرا عشق مهم است” (2004)، این کتاب اساسی بر فهم این حوزه است. محرک مهم مبحث ارائه شده کتاب “شادی” اثر لایارد[24] (2005) است، که نشان دهنده ارتباط بین یک جامعه خرسند و انسجام اجتماعی است؛ همچنین وی برای پرورش انسجام اجتماعی به شرایط محیطی اشاره میکند. در پایان کتاب “معماری شادی” اثر باتُن[25] (2006) ایدههای بهزیستی و شکل ساخته شده را با ساختاری مستقیم و واضح گردآوری میکند.
تأثیر بر سلامت و بهزیستی در بیشتر اوقات ناملموس است، اگرچه این امر دلیلی بر تعداد کم فعالیت در این حوزه نیست. از برخی جهات میتوان ساختمان شگرف “آبشار دانده ماگییز”[26] اثر فرانک گهری[27] را در این دسته از آثار قرار داد؛ این اثر مرکزی برای توجه و حمایت از بیماران مبتلا به سرطان، مراقبین آنها، خانواده و دوستان آنها است. این الماس معماری با سقف موجدار خود، فضای درونی هیجانانگیز، برج نشانه خود و منظر زیبایی که از طبیعت در خود جای داده، محیطی بسیار مطلوب برای این مرکز درمانی فراهم آورده است؛ این ویژگیها توانایی مراقبت سازنده و پیشگام را برای این مرکز درمانی در مکانی از زیبایی شگرف و آرامش میسر ساخته است. بحث کتاب حاضر نیز بر همین موضوع است، یکی شدن با طبیعت پایه و اساسی بر سلامتی و بهزیستی است. جای پای این کتاب نیز بر توسعه مبحث اشاره شده و نتایج و پیامدهای آن بر طراحی شهری باقی ماندهاست.
کتاب حاضر در سه بخش تهیه شدهاست. بخش اول پیش زمینه نظری است که دارای چهار فصل است؛ این بخش به دنبال تئوریهایی در مورد ماهیت محیط درمانگر است؛ این بخش پیرامون انواع محیطهایی است که سلامت و بهزیستی را ارتقا میبخشند. بهترین راه نشان دادن ایدهها به وسیله مثالهاست. با توجه به این موضوع است که در این بخش نمونه مطالعاتی برای نشان دادن نکات کلیدی انتخاب شدهاست. بنابراین بهتر بود که این روش را از همان فصل اول نیز آغاز کرد؛ پیرامون اپیداروس[28] شهری که به سلامت و بهزیستی اختصاص دادهشده بود. فصل دوم و سوم ، فصلهای اصلی نظری کتاب محسوب میشوند. جغرافیای سلامت، درمورد اُلگودهی به سلامت و بیماری، ارائه شواهد آماری و شواهدی دیگر است. فصل سوم، سِیر ذهنی در مکان، بحث نظری را گسترش داده و در موضوع ارتباط میان ذهن، بدن و طبیعت گفتمان جامعی را مطرح میکند. بخش 1 با فصل چهارم، با تجربه نمونه مطالعاتی کوبا به اتمام میرسد؛ این فصل به بازبینی نظریهها در تجربه کشوری کوچک و بهنسبت فقیر میپردازد.
بخش دوم، پنج فصل دارد؛ این بخش با نظریههای سلامتی و محیط درمانگر بریتانیا و فرهنگ سنتی آن درارتباط است. بخش دوم با فصل پنجم شروع میشود، شهر بث، شهری کاملاً بریتانیایی با شهرت شفابخشی با قدمتی که به دوهزار سال قبل برمیگردد. فصل ششم، دوران اعتراض، رشد ایدههای ارتباط دهنده سلامت و طبیعت را در متون اواخر قرن هجدهم و نوزدهم میلادی مورد بررسی قرار میدهد. این فصل بر اشعار و اعتراضهای خشن آنها به ویرانی محیط زیست، وضعیت فقرا و وضعیت وحشیگرانه شهری تمرکز خواهد داشت. فصل هفتم با عنوان لانارکنو[29]، نمونه مطالعاتی از یک شهرک کارخانهای است که توسط رابرت اوئن[30] در قرن هجدهم میلادی شکل گرفت. بسیاری از ایدههای اوئن امروزه بازگو شدهاند؛ برای مثال به توجه وی به بهزیستی نیروهای کارش و توجه یکسان به طراحی و برنامهریزی محیطی که مردم در آن زندگی میکردند میتوان اشارهکرد. فصل هشتم با عنوان شهری که پاک گشته، توسعه شهری و منظرشهری در قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم میلادی را مورد بررسی قرار میدهد؛ این فصل بر اساس زمینهای که در فصل ششم با توجه به ایدههای اوئن نهادهشد و همچنین معرفی شرح اصلاحات بهداشتی چادویک[31] که امروزه پایهگذار فیزیکی سلامت و بهزیستی بریتانیا است، بنا شده است. بخش دوم کتاب با فصلی در ارتباط با بندر سانلایت[32] خاتمه مییابد؛ مورد مطالعاتی از جنس باغ روستا[33] در مرسیساید[34] انگلیس که در اواخر قرن نوزدهم میلادی ساخته شد. بندر سانلایت به همراه دیگر باغ روستاها و باغهای حومهای[35] که در اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم میلادی طراحی و ساخته شدند، مدلی برای بیشتر ساختوسازهای برون شهری قرن اخیر بریتانیا بودهاند. برای بسیاری از افراد این محیطها همچنان زنده و ایدهآل هستند.
موضوع بخش سوم کتاب، طراحی محیط درمانگر است. شش فصل این بخش دنبال کننده مفهوم مطرح شده شهر سالم، Translation error در یک زمینه فرهنگی و زیست محیطیِ درحال تغییر هستند. فصلهای قبل ارتباط نزدیک میان سلامت، بهزیستی و افراد، سلامت جامعهای که درون آن هستند و همچنین سلامت محیطی که افراد در آن زندگی میکنند را مشخص کردهاست. محیطی که انسانهارا حفظ میکند. مشخص است که هر موجودی بر روی زمین تحت فشارهای قابل توجهی است؛ برخی شاید از پیش نیاز سخت به احیاء را به عنوان بیماری یا مرض شرح دهند (براون، 2007). به این منظور بخش سوم کتاب با چالش محیطی در فصل دهم آغاز میشود؛ با تجزیه و تحلیل فشارهای محیطی، چالشهایی که ممکن است ایجاد کنند، عوامل مهم نگرانکننده تأثیرگذار بر اقلیم و تأثیراتی که آنها برروی طراحی شهری میگذارند. این فصل با مطلبی مثبت در ارتباط با نمونه مطالعاتی زندگی اکولوژیکی حیرتانگیز در خانههای گروهی طراحی شده در هوکرتُن[36] در نزدیکی ناتیننگهام[37] خاتمه مییابد. فصل یازدهم کتاب با عنوان زیست منطقه[38] ارتباط طبیعی میان شهر و منطقه زیستی آن شهر را مطرح میکند؛ درواقع این فصل توسعهدهنده ایده معرفی شده قبلی درمورد ارتباط سلامت و بهزیستی افراد است که تا حدودی وابسته به ارتباط صمیمی جامعه به یک محیط سالم و طبیعی است. این فصل حالتی را ارائه میدهد که زیست منطقه، منطقه جغرافیایی مناسبی برای برنامهریزی و مدیریت محیط زیست طبیعی همراه با فعالیتهای انسانی است، که از آن پشتیبانی میکند.
فصل دوازدهم ساختار شهر، با هندسه فرسنِل[39] آغاز میشود؛ بَعد از آن برخی جنبههای ریاضی تئوری هرجومرج، بهویژه هندسه فراکتال و استفاده از آن در نشان دادن پیچیدگی طبیعت را بررسی میکند. با استفاده از تمثیلهایی از طبیعت مدلی برای ساختار شهر استخراج میشود. این فصل پیشنهاد میکند اجزاء اصلی شهر در نوارهایی از توسعه کمتراکم حومه شکل درهمتنیده با فضاهای سبز جداکننده پر حاصل نظم بگیرند. در این فصل نمونه مطالعاتی اصلی شهر کپنهاگن[40] دانمارک است؛ شهری با سنت بسیار طولانی در زمینه برنامهریزی خطی. این شهر به تازگی در برنامه شهرهای سالم اروپایی نقش داشته و در بسیاری از پروژههای سلامت و بهزیستی نقش داشتهاست. فصل سیزدهم، بخش سالم یا حومه باغ، به بررسی طبیعتِ قسمتِ سالمِ شهر، قسمتی که بهزیستی شهروندان را پرورش میدهد، میپردازد. توسعه چنین قسمتهای شهری بر اراضی سبز و ساخت منطقه شهری نو نشان دهنده چالش هیجانانگیزی و دلخواهی برای طراحان است. با این حال بازآفرینی قسمتهای موجود شهر برای سازگارکردن آنها با شرایط قرن بیستویکم میلادی از اهمیت بالاتری برخوردار است. مِدوز[41] در ناتینگهام نمونه مطالعاتی این فصل از کتاب است. مِدوز یک منطقه درون شهری محروم با تصمیم بلندپروازانه جامعه برای تبدیل شدن به محله بدون کربن است؛ پروژهای که شایسته حمایت است. فصل چهاردهم شهر انرژی خورشیدی فرایبورگ است. فرایبورگ شهری است که موفقیت جدی در توسعه خود داشته و از انرژیهای تجدیدپذیر استفاده کردهاست. پروژه خانه هیلیوتروپ[42] (گل آفتاب گردان) ساخته شده توسط رولف دیسک[43] در سال 1994، نشانه و سنبلی از تلاش فرایبورگ در زمینه این ایدههای تولید انرژی است. در این پروژه خانه های استوانهای در جهت خورشید، میچرخند و همواره بهترین جهت را با توجه به زمان و روز سال حفظ میکنند. این خانهها به میزان چهار تا شش برابر مصرف انرژی خودشان تولید انرژی دارند. درسهایی که میتوان از برنامهریزی زیست محیطی فرایبورگ در ریزِلفِلد[44] و وُبن[45] آموخت نیز به همان اندازه مهم هستند. تمرکز نتیجه گیری کوتاه فصل پانزدهم، شکلدهی و طراحی مسکن، ارتباط آن با محله اطراف آن و با محیط دربرگیرنده طبیعی اطراف است. همچنین باید اشاره نمود که در مرکزیت هردوی توسعه پایدار و محیط درمانگر نیاز به خانواده محسوس است. مسکن جایگاه امنیت شخصی و خانوادگی است؛ مکانی است که نسل آینده در آن پرورش مییابند.
[1] THERAPEUTIC
[2] health
[3] happiness
[4] well-being
[5] public realm
[6] The Oxford English Dictionary
[7] American Heritage Dictionary
[8] World Health Organization
[9] haelon
[10] hale
[11] David Halpern
[12] Green shift
[13] John Farmer
[14] Beatley
[15] Barton
[16] Tsourou
[17] Barton et al.
[18] Roaf et al.
[19] Gesler
[20] Kearns
[21] Roszak
[22] Huppert et al.
[23] Sue Gerhardt
[24] Layard
[25] Botton
[26] Maggie’s Dundee falls
[27] Frank Gehry
[28] Epidaurus
[29] New Lanark
[30] Robert Owen
[31] Chadwick
[32] Port Sunlight
[33] garden village
[34] Merseyside
[35] garden suburbs
[36] Hockerton
[37] Nottingham
[38] bioregion
[39] Fresnel
[40] Copenhagen
[41] Meadows
[42] Heliotrop
[43] Rolf Disch
[44] Rieselfeld
[45] Vauban