در ادبيات شهرسازي معاصر، آغاز قرن بيست و يکم نويد بخش مفهوم خلاقيت در بعد دانش نظري و تجربه عملي است. رويکردها و نگاههايي نو در تناوب زماني کمتري نسبت به قرن پيشين خود خلق مي شوند. اين پديده مي تواند دستاوردي از تحولات فکري و حرفه اي دهه 90 و ماهيت قرن بيست و يکم به عنوان قرن شهري انگاشته شود. بر اين مبنا در حرکت به سوي پايداري شهري، نقش فضاهاي عمومي شهري به عنوان عاملي کليدي در برنامه ريزي و طراحي شهري تثبيت شده و گام برداشتن به سوي ارتقاي کيفيت اين فضاها به عنوان ابزاري پايه مدنظر اسناد توسعه شهري معاصر قرار گرفته است.
ماهيت تحول پذير فضاهاي عمومي شهري در ترکيب با ماهيت رشد يابنده دانش طراحي شهري به عنوان مستقيم ترين تخصص مرتبط با اين فضاها، سبب شده است که ابزارها و روش هاي ارتقا کيفيت فضاهاي عمومي شهري در طول زمان متناسب با تحولات نظري و عملي حوزه شهرسازي تغيير يابد. از نمونه نگاهها و ابزارهاي نو در ارتقا کيفيت فضاهاي عمومي شهري به مي توان به بازيابي و پررنگ شدن نقش هنرهاي شهري اشاره کرد. اگرچه مفهوم هنرهاي شهري با داشتن تاريخچه اي به اندازه شهر و شهرسازي، از دهه 60 حضوري قدرتمند در ادبيات شهرسازي دارد، در قرن جديد همراه شدنش با مفاهيم ديگري همچون بازآفريني فرهنگ مبنا[1] سبب شکل گيري دگرگوني هايي در فضاهاي عمومي شهري شده است.
اگر زماني هنر به عنوان بخشي از فضاي عمومي شهري بر ادراک زيبايي شناختي فضا اثرگذار بود، اکنون هنر به عنوان ابزاري پايه در متن فرايند طراحي شهري قرار گرفته است. در درجه اي بالاتر و در تجربه هاي قرن جديد، هنر مبناي بازآفريني شهري شده و در ميان رويکردهاي بازآفريني فرهنگ مبنا، بازآفريني هنرمبنا[2] جايگاهي ويژه پيدا کرده است. اگرچه بخشي از اين تحول را مي توان در پرتو تغييرات کلان شهري در حوزه هاي اجتماعي، فرهنگي و اقتصاد سياسي شهري تحليل کرد، ولي به نظر مي آيد اين جايگاه جديد هنر در شهر را مي توان در قدرت ماهوي هنر به عنوان مفهوم و پديده اي با ريشه هايي فراتر از شهر و فضاهاي عمومي شهري جستجو کرد. در واقع مي توان گفت در قرن جديد ،طراحان شهر با توجه ويژه به نقش هنر در ارتقا کيفيت فضاهاي عمومي شهري به ابزاري دست يافته اند که در ذات خود داراي ماهيتي خلاقانه است که تمام ابعاد کيفيت را مي تواند تحت تاثير قرار دهد. به عنوان مثال تنوع هنر اساسا معيار تنوع به عنوان يکي از معيارهاي پايه کيفيت فضاهاي عمومي شهري را دگرگون مي کند.
متناسب با اين تحول نگاه به جايگاه هنر در ارتقا کيفيت فضاهاي شهري، در ايران به ويژه از دهه 80 در کلانشهرهايي همچون تهران حرکت به سوي پررنگ تر کردن نقش هنر در فضاهاي شهري آغاز شده و در دهه 90 رشد قابل توجهي از لحاظ کيفي و کمي در اين زمينه شکل گرفته است. متناسب با اين رشد روزافزون نياز است که پايه هاي نظري در ارتباط با نسبت هنرهاي شهري و فضاهاي عمومي به روشني تبيين شده و از درون نقد آثار و فعاليت هاي شکل گرفته در فضاهاي شهري تهران در قياس با تجربيات جهاني به سمت غني کردن اين فرايند پرداخت. بديهي است چون در گام آغازين موضوع هنر در فضاهاي عمومي شهري در ادبيات طراحي شهري ايران قرار داريم، تمرکز بر پايه هاي نظري و مفهومي مي تواند اثراتي مثبت بر فرايندهاي آينده شکل گيري هنر در فضاهاي عمومي شهري داشته باشد. اين مهم مبتني بر کمبود مطالعات بررسي هنر در فضاهاي عمومي شهري در ايران، اهميتي دو چندان مي يابد.
گزارش پژوهشی ” مقدمه ای بر هنر شهری و سیاست های ارتقا آن در کلانشهر تهران” بر این مبنا تدوین گردیده است.
اصطلاحات مختلفي ظير Public Art (هنر عمومي يا هنر همگاني)، Urban Art ( هنر شهري)، Street Art (هنر خياباني) براي بيان هنر در شهر مطرح گرديده است. يک بررسي اوليه نشان مي دهد که اصطلاح هنر خياباني بيشتر به هنرهاي غيررسمي همچون گرافيتي پرداخته و جامعيت لازم در بررسي گونه هاي مختلف هنر شهري را ندارد. دو اصطلاح ديگر از لحاظ مفهومي به هم نزديک بوده که در ادبيات و متون شهرسازي جايگاه اصطلاح هنر همگاني يا عمومي پررنگ تر است. در واقع اصطلاح public را مي توان به عرصه عمومي شهر تعبير کرد که در عين حال عموم شهروندان را نيز در بر مي گيرد. مفهوم public یکی از حوزه های مورد مناقشه در تعریف هنر عمومی یا همگانی است. از نگاه ديگر با توجه به قرار گرفتن گونه هايی همچون هنر زمين در دسته هنرهاي عمومي، که خارج از شهر قرار دارند، به نوعي مي توان گفت واژه هنر عمومي عام تر از هنر شهري بوده و هنرهاي شهري مي توانند به عنوان مهمترين دسته هنرهاي عمومي مطرح شوند. در واقع مي توان گفت بازنمود هنر عمومي در شهر همان هنر شهري است ودر بستر شهري هردو اصطلاح يک مفهوم را القا مي کنند. نگاه به ادبيات اين حوزه نيز نشان از اين موضوع دارد.در واژه شناسي فارسي اصطلاح” هنر شهري” جهت بررسي هنر در شهر گويايي بيشتري دارد.
بايد خاطرنشان کرد که در بررسي هنرهاي شهري دو نگاه تحليلي کلي را مي توان دنبال کرد. در نگاه اول هنر شهري جنبشي مردمي، سياسي و گاهي اعتراضي انگاشته مي شود که بر اساس ايده ها و درونيات هنرمند شکل مي گيرد. بديهي است در اين رويکرد هنر شهري اساسا مديريت شده و هدايت شده نيست. بارزرين جلوه اين نوع هنر را مي توان در گرافيتي هاي خودجوش مشاهده کرد. نگاه دوم هنر شهري را به مثابه يک فرايند مديريت شده در راستاي ارتقاي کيفيت محيط شهري مورد بررسي قرار مي دهد. اين گزارش بر پايه نگاه دوم به تحليل هنر شهري مي پردازد.
فایل پی دی اف گزارش
[1] – culture-led regeneration//2018/02/349_هنر-شهری.pdf
[2] – art-led regeneration