یادش به خیر؛ محرم که میرسید پدربزرگ همه نوهها را دور خودش جمع میکرد، شال مشکی گردنمان میانداخت و راهی هیات خودمان در محله سنگ سیاه میشدیم. از جلوی بقعه سید تاج الدین غریب (ع) که رد میشدیم میایستاد، با احترام سلام میداد؛ ما هم نگاهمان را به گنبدی نیلوفری گره میزدیم و سلام میدادیم. بعد از میان کوچه پس کوچهها میگذشتیم تا مجرای مسجد مشیر. یک سقاخانه قدیمی هم آنجا بود. دیدن اشک شمعهای نیمه جان و دختران دم بخت و پیرانِ رویِ خوش ندیده از دنیا، دل آدمی را از جا میکَند. به رسم عادت آن جا آبی مینوشیدیم به شیرینی شهد و کلامی که بی اختیار بر لبانمان جاری میشد: السلام علیک یا ابا عبدالله.
از میان شبستان که رد میشدیم جایی در شاه نشین مسجد برای خودمان دست و پا میکردیم تا حیاط را خوب ببینیم. نوای سنج و طبل و دمام که بر میخاست دیگر یک جا بند نبودیم. برای دیدن طبق و چراغهای سبز و سرخ و آینههای دلشکسته آن قد میکشیدیم. عَلَم که بر شانههای علمدار مینشست دیگر دل در دلمان نبود. تعظیم زبانههای عَلَم، قُبههای نقره فام، رقص پرهای رنگی و جیلینگ جیلینگ زنگولههای نشسته بر علم و کبوتران آهنین برایمان خودِ روز واقعه بود. قلبمان به ریتم تند طبل و دمام میزد و در نوای سنج و عطر اسپند و گلاب غرق میشدیم.
یکی دو روز مانده به عاشورا با پدربزرگ به کوچه زغالیها میرفتیم؛ دو کفتر پاپری میخریدیم؛ به پرهای سپیدش دَوا گلی میزدیم تا روز عاشورا بر ذوالجناح ترمه پوشمان بنشانیم.
نمیدانم چرا آن روزها همه چیز آن قدر واقعی بود …
و اما روز عاشورا؛ دسته میبردیم تا خودِ شاه چراغ. مردان در صفِ زنجیرزنان و زنان در گذر از کوچه پس کوچههای حرم. مردان از پیر و جوان، علم و کتل و طبق و چلیپا بر دوش از طاقی کوچه خانقاه میگذشتند. خیلِ عاشقان از هر سو سرازیر میشدند سمت مسجد نو و حرم شاه چراغ. تا خود صحنِ حرم، همه در زِلّ آفتاب، نفس نفس میزدیم. آن جا که میرسیدیم رستخیزی برپا میشد و کوکبه عظیم به راه میافتاد. نوای سنج و دمام و سوز کرنا، گوش فلک را کر میکرد و بانگ عزای اشرف اولاد آدم را تا عرش اعظم میرساند. نوجوانان در جامه سقایی دست به دست شربت بهار نارنج، نذرِ قاسم میکردند. سهم ما دختران، اما تنها حسرت و تماشا بود.
از آن روزها بیش از ۳۰ سال میگذرد؛ محرم امسال هم مثل محرم کودکی هایم پُر است از صدای سنج و طبل، پر از شور عزاداران و بوی نذری. اما در میان خیل عاشقان سیاه پوش حسین (ع)، دیگر چشمان غمگین پدربزرگ بارانی نیست. دیگر با آن صدای خسته و لرزان و پُرسوزش، زیر لب نوحه نمیخواند. پدربزرگ دیگر نیست، اما داغ حسین و عشق به مکتبش همچنان با ما هست؛ هنوز هم جامههای عزایش در بقچه یادگار مادربزرگ نفس میکشد و در چله عزای حسین بر تن و جان پرگریمان مینشیند. عزادارایهایی که در دل و دین مان ریشه دوانده و میراثی ست سترگ از پدرانمان.
***
آيينها و مناسك مذهبي مانند خميرمايهاي چنان در حافظه تاريخي ما ايرانيان جاري و ساري است و به حيات جمعيمان ثبات و قوام ميبخشد كه به هيچ روی گسستني نيست. در این میان، برگزاري مراسمهاي سوگواري محرم به مثابه يك سنت، به معناي الگوهاي كرداري، گفتاري و رفتارياي كه در زندگي ديرينه اجتماع جريان دارند و از مقبوليت تناقض نماي هميشه قديمي و در عين حال، هميشه تازه بودن برخوردارند، پيوند عميقا نهادینهشده اعتقادي و فرهنگي با مردمان این جغرافیا دارد. اما محل رخداد این رویدادهای جمعی همان فضاهايي است كه ضمير و احساس قلبي ايرانيان را تجسم ميبخشند؛ تکایا، حسینه ها، مساجد، خیمهها، کالبدهایی همه خلوص، همه تزکیه، همه تنبه؛ که بلند مدتی است که با تارهای دل ایرانیان بازی میکنند.
از آن گذشته، اخیرا در فهرست ثبت جهانی درآمدن مراسمهایی چون قالي شوران، نخلگرداني، تشتگذاري و مانند آن به عنوان میراثهای ملموس و ناملموس مذهبی- فرهنگی بر میزان هویتمندی آنها بیش از پیش صحه میگذارد. تصویر ذهنی مثبت شهروند ایرانی نسبت به این رویدادها که سر رشته آن به اجتماعات محلی می رسد چنان تحکیم یافته است، که کم رنگ شدن آنها تهدیدی است برای از دست رفتن هویت شهری و خاطره زدایی، که در نهایت منجر به گسست ارتباط ذهنی ساکنان و شهر خواهد شد. مطهري وقتي هويت را «احساس مشترك يا وجدان و شعور جمعي» تعريف مينمود، بر مقوله درستي انگشت ميگذاشت؛ چرا که جهان ذهني مشترك و الگوي فهم غنی از این وقایع بیمانند تاریخی- عقیدتی که طرحواره اسطوره ای زیست هر مسلمانی است، باید به عامل ایجاد انسجام جمعی تبدیل شود، نه اینکه موجب افتراق و عامل جدايي برانگيز اجتماعی باشد.
در زمان پيچيده شدن كلاف شيوع كرونا چه بسا انديشمندان حوزه علوم تجربي نيز نميدانستند كه ويروسي ناچیز روزی چنان بر تخت حکمرانی بنشیند که حتی چنین كنشهاي جمعي ریشه داری را نیز به حال تعلیق درآورد. اما به هر روی، با همه تلخی، از آن گریزی نیست، برای حفظ جانها باید با آن مدارا کرد. خلوت و سوت و کور دیدن مساجد و تکایا در دهه اول محرم، دل هر ایرانی را به درد می آورد. دلسوزان ديني، ممنوعیت های همه گیری را «فرصتي براي بازانديشي در ظواهر و رجوع به عمق محتواي قيام عاشورا» اعلام نمودند، در همین راستا، عده اي منعطف و میانه رو در تلاش بودند با تغيير شكل ظاهري اين عزاداري ها «روح تعاليبخش» آنها را همچنان زنده نگه دارند. اما جای بسی تعجب است که در هزاره سوم كناكنش عدهای با عقلانيت هنوز مهجور و گنگ مانده است. جمعی که علیرغم تاکید مقام معظم رهبري مبنی بر این که «در عزاداريها معيار آن چيزي است كه كارشناسان بهداشت ميگويند» و اطلاعیه جمعي از پزشكان و كادر درمان در این خصوص که «گسترش بيماري به هر نحو، تضييع حق الناس است»، بر مركب تعصب سوار شدند، يك نفس تازاندند و بي تفاوت به وضعيت بحراني سلامت عموم، با سماجت، حضور خود را حفظ کردند.
شاید در نگاه اين گروه، پيروي از جريان همهشمول به منزله تبديل به غير شدن و از دست رفتن ارزشهاست. انديشمندان، وقوف به تاريخ را شرط بلوغ ميدانند، تجارب همه گيريهاي پيشين، گواهی بر دامنگیر بودن اقدامات فردی هر یک از اعضاء بر کل جامعه است. عقل حسابگر و پيامدانديش، هرگز این نکته را نادیده نمیگیرد. به نظر میرسد که كوشش براي رهايي از افكار نگران كننده سلطه و تحميل، ميل به آزاديطلبي را در این گروه ایجاد کرده، اما آزادي بدون همراهي با عقلانيت در واقع به سراشيب نااستوار بي پايگي و افقهاي تاريك ابهام خواهد گراييد، وگرنه مصداق به شاخه نشستن و بن بريدن ميشويم. از سوی دیگر، در صدر ابعاد متعدد و پيچيده دين، اخلاق قرار دارد، اينكه گروهي ادعا كنند خدا هميشه حافظ و مدافع آنهاست، موضعي جز كفر و تفرعن نيست. به گفته فرهنگ رجايي، برخي كه در جهانبيني قديمي سير ميكنند، حتي اگر خود به آن واقف نباشند، اعلام ميكنند كه به عنوان فرد مسئوليتي ندارد و اگر آمريت جهان سنتي، كه در اينجا شرع باشد، آن را منع نكرده باشد، وي هيچ تكليف ديگري ندارد؛ با این حال در این مورد، درخواست کادر درمان بر دخيل كردن و پادرمياني مراجع تقليد و بزرگان دینی نیز با چندان موفقیتی همراه نبود.
اینکه متاسفانه كژتابي مقابل يكديگر قرار دادن سنت و اصول پوزیتیویستی همهشمول جهانی، به عاملیت تفرقه ميان گروههاي خودي مبدل شده است، نياز به بازتعريف مفهوم اتحاد و همبستگي در شرايط هر چه بيشتر وحدت طلب كنوني را هر چه ضرورتر و عاجلتر ميكند. اين دوران را بايد دوران «شيوع هم انديشي» نام نهاد؛ مذاكره، چانهزني و درک متقابل به جای آنکه با چماق زور و برتری جویی به جان يكديگر بیفتیم و سعي در حذف ديگري کنیم. لازم است هم اندیشی سازنده و تلاش در احیاء امپراتوري تكثر آرا و قاعده بازی «همه با هم» برای تجدید میثاق با آرمانهای انقلاب و بازنمود آیه «و همگی به ریسمان الهی متوسل شوید و متفرق نشوید» در کانون توجه قرار گیرد. چرا که اگر در خصوص حد و حدود این مباحث اجماع و اتفاق نظري كلي حاصل شود، جامعه اسلامی سمت و سوي رشد، تعالي و کمال را مشخصا در يك مسير واحد خواهد دید.
*بخش نخست یادداشت برشی است از گزارش مکتوب «رستخیز عظیم» نوشته مریم شمس رستخیز عظیم | خبرگزاری صدا و سیما (iribnews.ir)
** بخش دوم یادداشت تحت عنوان «شیوع کرونا، شیوع هم اندیشی» پیشتر در نشریه آذر به چاپ رسیده است.