ساده است؛ باید اعتبارش را دوباره برگردانیم و شروع به از هم گسیختن موانع فیزیکی، ذهنی یا اجتماعیای کنیم که در حال خفه کردن شهر است تا به واژه دوستداشتنی «جابهجایی» معنای دوبارهای ببخشیم. (مارک اوژه)
امروز در مواجهه با شهرهایی که مرزهایشان دیگر حدود و قصوری نمیپذیرند، ما «شهر» را گم کردهایم. در زمانهای که خیابان برایمان غریبهای زودگذر است، دوچرخهها رسالت یادآوری را به دوش دارند. یادآوری شهری که از یادها رفته است و بیداری مردمانی که از فراموشی رنج میبرند. ما به دوچرخه نیاز داریم تا با تمرکز دوباره بر خودمان به خودمان برگردیم و به جایی که در آن زندگی میکنیم. متن پیشرو تاکید مارک اوژه (Marc Augé) بر دگرگونی شهری بواسطه پتانسیل عظیم دوچرخه است.*
در مورد آرمانشهر چه؟ آیا دگرگون کردن شهر، رؤیایی امکانپذیر است؟ و آیا دوچرخه نقشی در چنین حرکت انقلابیای دارد؟ برای دگرگون کردن شهرها باید به معنای واقعی کلمه انقلابی به راه انداخت؛ اما بهواقع امروز با چه شهری مواجه هستیم؟
شهری شدن جهان بهواسطه رشد مگاپلیسها و گسترش آنچه هرولو براس (Hervé Le Bras) «تاروپود شهری» مینامد، یعنی در هم تنیدگی جادهها، رودخانهها و خطوط ساحلی توصیف میشود. این حقیقتی است که زندگی اقتصادی و سیاسی کره زمین امروز بر مراکز تصمیم سازی خاصی وابسته است که در شهرهای بزرگ جهانی مستقر شدهاند و درحالیکه به هم متصلاند، به قول پل ویلیریو (Paul Virilio) مجموعهای از «فرا شهرهای مجازی» را شکل میدهند. جهان به یک جهان/شهر تبدیل شده است که در آن انواع محصولات شامل اطلاعات، تصاویر، هنر و مٌد جریان دارند و دادوستد میشوند. اما این هم حقیقتی است که هر شهر بزرگ خود یک جهان است، جهانی در مقیاس کوچک با تنوع اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی خاصِ خودش.
تقسیمبندیهایی که وجودشان سبب میشود ما گاهی خودمان را در منظره دلربای جهانیشدن فراموش کنیم، در درزها و شکافهای بافت شهری پیدا هستند. شهر/جهان بهواسطه وجودش توهمات جهان/شهر را کنار میزند. در مراکز تجاری شهر، ساختمانها بهواسطه معمارهای نامدار بینالمللیشان شهرتی جهانی پیدا میکنند و بهعنوان نماد مراکز ارتباطات تجارت جهانی مطرح میشوند، درحالیکه این ساختمانها در شهری که واقع شدند، برای کسانی که در آنجا کار نمیکنند عملاً غیرقابلدسترساند. در تقاطع جهان/شهر و شهر/جهان گاهی به نظر میرسد که خودِ شهر در حال ناپدید شدن است. مسلماً شهری شدن در تمام جهات گسترش مییابد، اما شیوههای سازماندهی «کار» را تغییر میدهد و فناوریهایی که از طریق تلویزیون و اینترنت افراد را با تصاویری از یک مرکز گسترده و همهجا حاضر بمباران میکند، هر تقسیمبندی شهر/حومه یا شهری/ غیرشهری را برایش منسوخ میکند.
تقابل جهان/شهر و شهر/جهان بیان فضایی و پدیدار جهانیشدنی است که بهمثابه سیاره سرهمبندی شدهای از شبکههای ارتباطی و توزیعی است. در «بمب اطلاعاتی»(1998) پل ویریلیو نشان داد که این مجموع جهانی برای استراتژیستهای ارتش آمریکا بهعنوان درون جهانی در نظر گرفته شد که در آن امر محلی در ارتباط با خارج معنا میشود. اما چنین واژگونسازیای حتی بیشتر از این تعمیم یافته است و امروز شهر بزرگ به میزان تواناییاش برای چرخش به سمت بیرونِ خود تعریف میشود. ازیکطرف، امید دارد توریستهای خارجی را جذب کند و از طرف دیگر شهرسازی در راستای تسهیل دسترسی به فرودگاهها، ایستگاههای قطار و شریانهای بزرگ حملونقل خط میکشد. این توانایی برای ورود و خروج ساده از یک شهر اولین الزام است، آنگونه که تعادل شهر بر بنیان وزنههای بیرونیاش شکل میگیرد.
شهر در حال مرکز زدایی است به همانگونه که خانهها بهواسطه تلویزیون و رایانه مرکز زدایی شدهاند و به همانگونه که افراد به خاطر اینکه موبایلهایشان امروز توأمان رایانه و تلویزیونشان شده است نسبت به هم مرکز زدایی شدهاند و بنابراین همان رسالت بازتولید میشود. شهریت به همهجا گسترش مییابد اما ما بهواقع خودِ شهر را گمکردهایم و در حال از دست دادن قدرت باصرهمان برای دیدن شهر هستیم. در این صورت، بله، شاید دوچرخه نقش قاطعانهای در کمک به انسانها برای به چنگ آوردن دوباره آگاهیمان در باب خودمان و در باب مکانهایی که در آنها زندگی میکنیم داشته باشد. دوچرخهها، ازآنجاییکه وابسته به زندگی افرادی است که بر آنها رکاب میزنند، رکاب زدنی که شهرها را در خارج از وجودشان طرحریزی میکند. ما به دوچرخه نیاز داریم تا با تمرکز دوباره بر خودمان به خودمان برگردیم و به جایی که در آن زندگی میکنیم.
بنابراین متوسل شدن دوباره به دوچرخه غیرمنطقی نیت. باید بدانیم در مواجهه با سیطره شهرسازی افسارگسیختهای که شهر موجود را به تبدیلشدن به یک پوسته خالی تهدید میکند و اراده تبدیل شهر به یک نما یا یک موزه فضای باز برای توریستهاست، باید سراغ دوچرخهها برویم تا با توانایی تاریخی و ابعاد نمادینش مواجهات فیالبداهه در شهر را تشویق کنیم. ساده است، باید اعتبارش را دوباره برگردانیم و شروع به از هم گسیختن موانع فیزیکی و ذهنی یا اجتماعیای کنیم که در حال خفه کردن شهر است و بنابراین به واژه دوستداشتنی «جابهجایی» معنای دوبارهای ببخشیم.
* این متن ترجمه فصلی از کتاب «در ستایش دوچرخه» نوشته انسان شناس شهیر فرانسوی مارک اوژه با عنوان «شهری شدن جهان: در جستجوی شهر گم شده»است.