تفکر و عمل طراحی شهری را نمیتوان بدون فهم درستی از چشماندازهای پارادایماتیکی که آن را قاببندی میکنند، درک کرد. تضاد، تلاقی، همپوشانی و سنتز پارادایمی، سبب تولید تفکرات طراحانه متکثری در مواجهه با مسئله شهری و بهتبع فرآوردههای متفاوتی از عمل طراحی شهری میشوند. بازنگری تاریخ طراحی شهری در چارچوب چنین قاببندیهایی، امکان فهم درستی از جایگاه و نقش آن در دگردیسی شهری در زمینههای مختلف جهان را محقق میکند. متن پیش رو بخشی از فصل اول کتاب جان لنگ (2020)∗ است که در انتها مشخصات آن ذکر شده است.
اختلافنظر بین دو موضع فلسفی خردگرایی و تجربهگرایی درباره نحوه فراگیری و کاربرد دانش، نقش مهمی در شکلگیری مانیفستهای طراحی شهری داشته است (Shane 1975; van Schaik 1985; Broadbent 1990). به باور خردگرایان، دانش بشر درباره یک موضوع، از فرایندهای ذاتی شهود مشتق میشود و محصول استدلال استقرایی است؛ درحالیکه از نظر تجربهگرایان، تجربه نقش مهمی در فراگیری این دانش دارد و ایدههای انسان، بهواسطه درک شواهد بیرونی شکل میگیرند و پشتیبانی میشوند (Garvey and Stangroom 2012). درواقع، خردگرایان ایدئالیست هستند و تجربهگرایان، در زمره متفکران رئالیست جای میگیرند.
یکی از رقبای این دو دیدگاه فلسفی، مکتب پراگماتیسم محض است، مکتبی که بینشی «لسهفری»[1] در قبال فرایندهای تصمیمسازی دارد (Broadbent 1990; Tjallingii 1996; Turisi 1997). رویکردهای پیشگامان طراحی شهری در قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم، واکنشی به رویکرد مبتنی بر هزینه-فرصت طراحان پراگماتیست به شمار میآید. به باور این پیشگامان، طراحی شهری میتوانست بهتر از آن چیزی باشد که سازندگان پراگماتیست در نظر داشتند.
پراگماتیسم
در رویکرد پراگماتیسمی، سازندگان بر کارکرد فایدهگرایانة پروژههای شهری تمرکز میکنند. از نظر جرمی بنتام[2] (1832-1748)، فیلسوف و مصلح اجتماعی بریتانیایی، فایدهگرایی عبارت است از نگاه واقعبینانه، عملگرایانه و معقول نسبت به کارکرد و هزینه اقتصادی پدیدهها. بسیاری از پروژهها، محصول درک پیمانکاران و معماران از کارکردهای معقول یا هزینه منطقی ساختوسازهای شهری هستند. چنین پروژههایی، بر اساس اهدافی سهلالوصول طراحی شدهاند و در طراحی آنها، عمدتاً بر فواید و مزایای اقتصادی تمرکز شده است. بهعبارتدیگر، در این پروژهها، کاربردی بودن طرح بیشتر مدنظر بوده و ایدهها یا نظریههای خودآگاهانه و اندیشمندانه، چندان محلی از اعراب ندارند.
پراگماتیستها بر این باورند که تنها معیار داوری یک کنش، پیامدی است که از آن کنش به دست میآید و نه پیشداشتههای ایدئالیستی که درباره آن کنش در ذهن داریم. «تمامی طرحها، فرضیههایی هستند که تنها میتوانیم آنها را پس از دیدن نتایج عملیشان بپذیریم، رد کنیم، اصلاح نماییم و یا بسط دهیم. به دیگر سخن، موفقیت یا شکست این طرحها در برآوردن نیازهای مرتبط با وضعیت کنونی ما است که معیار ارزیابی آنها بهحساب میآیند (John Dewey, cited in Tjallingii 1996, 92). طرحهای شهری پراگماتیسمی، کارکردهای محدودی دارند و بیشتر اهدافی را که از یک پروژه جامع انتظار داریم، برآورده نمیکنند. این طرحها، صرفاً کارکردهای موردنظر فایدهگرایان را برآورده میسازند و به لحاظ اقتصادی بهصرفه هستند. سازههای شهری که بر اساس این دیدگاه بنا شدهاند، بهوضوح الگوهایی تکراری دارند. در تصویر شماره 1، شاهد طراحی پراگماتیسمی محلات در شهر نایروبی هستیم. همانگونه که ملاحظه میشود، یک محله نسبتاً خوشساخت با خانههایی یکدست برای طبقه متوسط، در همسایگی یک محله زاغهنشین با خانههایی که توسط ساکنین بنا شده است. هر دو طیف طراحان شهری خردگرا و تجربهگرا بر این باورند که میتوانند فضاهای شهری مناسبتری برای هردویِ ثروتمندان و فقرا بسازند، اما هر دو جریان نیازمند دارا بودن یک کیفیت عملگرایانه هستند تا بتوانند طرحهایشان را تحقق ببخشند. به گفته نئولیبرالها، نظام بازار، بهترین داور برای ارزیابی کیفیت به شمار میآید.
تصویر 1) طراحی پراگماتیسمی، شهر نایروبی. بالای تصویر، منطقهای با طراحی خودآگاهانه و در پایین، زاغهای با طراحی ناخودآگاه
خردگرایی
تفکر خردگرایانه در طراحی شهری از پیشفرضهای خود در مورد جهان خوب و گونهای از محیط ساختهشدهای که بهخوبی نمایانگر آن باشد نشئت میگیرد. این رویکرد، ریشه در آرای فیلسوف یونانی، یعنی افلاطون (427-348 پیش از میلاد) دارد و به همین دلیل، گاهی از آن با عنوان رویکرد افلاطونی یاد میشود. بااینحال، خردگرایی امروز بیشتر با قانون مدنی فرانسه ارتباط پیدا میکند، قانونی که در سال 1804 و زیر نظر ناپلئون (1824-1769) به تصویب رسید. این قانون، که به «کُد ناپلئون» شهرت دارد، بر اساس چارچوبهای ایدهآلگرایانه تنظیم شده و نه پیشداشتههای اخلاقی. کُد ناپلئون، تأثیرات ژرفی بر معماری کشورهای اروپایی و بهویژه آن کشورهایی نهاد که میخواستند به سمت مدرنیته حرکت کنند (Lai 1988; Longworth 2015). در برخی موارد، از این قوانین بهعنوان رویکرد طراحی اروپای قارهای در حوزه «آرمانشهرهای مترقی»[3] یاد میشود (Boguslaw 1965; Tjallingii 1996).
طرحهای شهری خردگرایانه، قدمتی طولانی دارد که حداقل به قرن پنجم پیش از میلاد برمیگردد، زمانی که با شهر میلتوس منسوب به هیپوداموس (498-408 پیش از میلاد) مواجه میشویم. یکی دیگر از طراحیهای قدیمی منطبق با الگوی فکری خردگرایان، به اردوگاههای نظامی رومیان باستان مرتبط میشود. آنها در طرحهای خود، مناطق مسکونی را به بخشهای کوچکی تقسیم نموده و برای هر یک فعالیتی جداگانه تعریف کرده بودند. همچنین، در فاصله سالهای 1350-1220 در اروپا، شهرهایی به قصد کلنیسازی و اهداف دفاعی در منطقه آنگوین فرانسه ساخته شدهاند که همگی به الگوی طراحی خردگرایانه نزدیک هستند. در قانون مستعمراتی پادشاهی اسپانیا، که در قرن شانزدهم تنظیم شد، 148 اصل یا دستورالعمل برای طراحی شهرهای استعماری در نظر گرفته شده بود (Rodriguez 2005). بااینکه طرحهای مذکور همگی در رده طرحهای خردگرایانه قرار میگیرند، اما رگههایی از وجوه پراگماتیسمی هم در آنها یافت میشود.
در فاصله قرنهای هجدهم و نوزدهم میلادی، بسیاری از فلاسفه و صاحبنظران، آرای خود را درباره یک جهان اقتصادی-اجتماعی جدید مطرح کردند و در کنار آن، به بحث درباره زیستگاههای مدنظر این جهان پرداختند. در این میان، میتوان به معمارانی نظیر کلود نیکلاس لودو[4] (1736-1806) فرانسوی، رابرت اوئن[5] (1858-1771)، شارل فوریه[6]، فیلسوف فرانسوی (1837-1772) اشاره کرد. این صاحبنظران، سوسیالیسم را یک سیستم سیاسی ایدئال میدانستند و بر اهمیت نقش محیط ساختهشده در بهبود زندگیها و ارزشهای اجتماعی أکید داشتند.
تصویر 2) یکی از نخستین طراحیهای شهری خردگرایانه. میلتوس (قرن پنجم پیش از میلاد)
کتاب فوریه با عنوان «نظریه جنبشهای چهارگانه و سرنوشت عمومی[7]» (1808) که بلافاصله پس از انقلاب فرانسه منتشر شد، یکی از آثار مهم در زمینه فلسفه سوسیالیسم خردگرا به شمار میآید. مانیفست و ایدههای طراحی عامِ لودو، در کتاب «معماری در ارتباط با هنر، اخلاقیات و قانون[8]» در سال 1804 منتشر شد. او در کتاب خود به این نکته اشاره میکند که معماری مبتنی بر فرمهای هندسی محض، بنیانی برای ارتقای وضعیت جامعه است.
در این میان، نظریات معماری اوئن به نظریههای مکتب پراگماتیسم نزدیکتر بود. نوشتههای او، تحت عنوان «دیدگاه نوین به جامعه: جستارهایی در باب شکلگیری شخصیت بشر[9]» در سال 1813 در لندن به چاپ رسید. او در این نوشتهها، دیدگاههایش درباره یک آرمانشهر سوسیالیستی را مطرح کرده است. او رویکرد خود در زمینه طراحی شهری و اجتماعی را ضمن توضیح اصلاح روشهای تولید صنعتی در منطقه نیو لانارک اسکاتلند و جوامع گوناگون آمریکایی، بیان کرده است.
همزمان با این نویسندههای بریتانیایی و فرانسوی، متفکران روسی هم نظریات خود در مورد معماری و طراحی شهری را به بحث میگذاشتند. نقش متفکران روس در شکلگیری چارچوبهای نوین طراحی شهری، بیش و پیش از همه در نوشتههای آپولیناری کراسوفسکی[10] (1851) مشهود است. کتاب او، «معماری مدنی[11]» نام دارد و یک مانیفست خردگرایانه در زمینه ساختوسازهای شهری به شمار میآید (Senkevitch, 1974). آموزههای او، که مدافع فنّاوریهای روز و نظم اجتماعی جدید بودند، بعدها به مؤسسات هنر و معماری روسیه راه یافته و تأثیر بسزایی بر طراحیهای شهری اوایل قرن بیستم نهادند. نمونههایی از این مؤسسات عبارتند از استودیوی عالی فنی و هنری روسیه (VKHUTEMAS)، موسسه هنر فرهنگی روسیه (INKHUK) و سپس در مدرسه معماری و هنرهای کاربردی باوهاوس آلمان (1933-1919) که از تأثیرگذارترین مدرسه طراحی مدرن در جهان به شمار میآمد. مانیفستهای ارائهشده در این مدرسه و نیز آموزهها و دستاوردهای هنری آن، تعیینکننده خطمشی بسیاری از طرحهای شهری پس از جنگ جهانی دوم بود.
تصویر3) طراحی خردگرایانه قرن هجدهم. نیولانارک، اسکاتلند
در همین راستا، مؤسسات زیاد مشابه ای در ژاپن، هند و آمریکای لاتین تأسیس شدند. بهعنوان نمونه، موسسه رابیندرانات تاگور (1941-1861) در شانتینکتانِ هند در مواجهه با نیروهای جهانیشدن، بر معماری منطقهای متمرکز بود. البته این مؤسسات تنها در حیطه محلی شناختهشده بودند و در حوزه جهانی، شهرت چندانی کسب نکردند. در این میان، مدرسه طراحی هاروارد، یک استثنا به شمار میآید. این دانشکده، که در فاصله سالهای 1940 تا 1950 فعالیت میکرد، دارای دانشجویان مهاجر اروپایی بود و به لحاظ تأثیری که بر معماری و طراحی شهری مدرن داشت، به مدرسه باوهاس آلمان پهلو میزد. بااینکه پیروان مکتب خردگرایی از میراث فکری مشترکی تغذیه میکنند، هم در گذشته و هم در زمان حال، اختلافنظرهای زیادی با یکدیگر داشتهاند؛ پیشینهها و آمال فردی آنهاست که دیدگاههایشان در باب آنچه مردم خوب و محیط خوب را شامل میشود را شکل میدهند.
تجربهگرایی
رویکرد طراحی تجربهگرایانه بر شالوده این تفکر بنا شده است که طرحهایی که موفق عمل کردهاند، باید الگوی طرحهای آینده قرار گیرند. رویکرد تجربهگرا، در قیاس با طراحی خردگرایانه، عملگراتر است و بهنوعی مشابهتهایی هم با رویکرد پراگماتیسمی دارد. ریشههای فکری این جریان، به چارچوب و گزارههای مطرحشده در نظام قانون انگلستان بازمیگردد و بر ساخت موقعیتهای متأخر بر بنیان موقعیتهای پیشین تأکید دارد (Lai 1988). نقد جریان تجربهگرایی، آن را متهم به واپسگرایی میکند، زیرا ایدههای آن بر شواهد از قبل موجود استوار شده و نه تفکرات ایدئالیستی (Boguslaw 1965). این رویکرد طراحی، گاهی با عناوینی نظیر طراحی آنگلو، طراحی آمریکایی- انگلیسی و آنگلوساکسون بهواسطه لوکوربوزیه هم شناخته میشود.
ریشههای نظری تجربهگرایی را میتوان در آرای دو فیلسوف یونانی سقراط و ارسطو، و همچنین فیلسوفان مسلمانی چون فارابی و ابوبکر ابن طفیل جستجو کرد. اما تجربهگرایی اروپایی، محصول افکار و تأملات اندیشمندانی نظیر توماس آکویناس (1274-1225)، لئوناردو داوینچی (1519-1452) و گالیله (1642-1564) است. فلاسفه بریتانیایی هم در بسط و اشاعه دیدگاههای این جریان نقش بسزایی داشتند. بهعنوانمثال، جان لاک در کتاب «جستاری در فهم بشری»[12] (1691) ضمن معرفی پیشفرضهای تجربهگرایان، به انتقاد از آرای فلاسفه خردگرا میپردازد (Broadbent 1990; Garvey and Stangroom 2012).
الگوهای طراحان شهری تجربهگرا، متنوع و متفاوت هستند. در این میان، میراث الگوی کلاسیک، بیشترین تأثیرات را بر این گروه از طراحان گذاشته است. در قرن نوزدهم الگوهای کلاسیک و باروکی، توجه بسیاری از معماران را به خود جلب کرد. یک نمونه از چنین تأثیراتی، در بنای دانشکده هنرهای زیبای پاریس نمود یافته است. بهعلاوه، «پیکچرسک»[13] هم به تأثیرگذار بود؛ طراحی منظر در شهرهای بریتانیا، بهشدت تحت تأثیر الگوهای فکری طراحان تجربهگرا بوده است. یکی از پرکارترین طراحان تجربهگرا بود که بر پیکچرسک، لانسلت بروان[14] (1783-1715) بود. او به طراحی مناظر سادهای مبادرت ورزید که از فضای حومه شهرها الهام گرفته بودند و یا آنها را بازتولید میکردند؛ همراه با ساختمانهایی در دل این مناظر قرار میگرفتند (Phibbs 2017).
تصویر 4) طراحی منظر پیکچرسک. حومه West Wycombe، انگلستان. این فضا، نخست توسط هامفری رمپتون (1818-1752) طراحی شده بود و سپس، یک بنای زینتی و یک تالار موسیقی هم در آن تعبیه شد که طراحشان نیکلاس روت (1721-1804) بود.
نظریهپردازان و مجریان طراحی شهری تجربهگرای در بریتانیا تمایل داشتند از الگوی زندگی حومهها یا شهرهای کوچک برای طراحی شهرهای بزرگ استفاده کنند. این الگوبرداری، بهویژه در بین پیروان و شاگردان ابنزر هاوارد (1928-1850) بسیار رواج یافت و بعدها، مورد توجه طراحان تجربهگرای دیگر نظیر توماس جفرسون (سومین رئیسجمهور آمریکا، 1826-1743) و فرانک لوید رایت (1959-1876) قرار گرفت. (White and White 1964; Conn 2014). امروزه، رویکردهای تجربی درباره طراحی شهری، بر تکرار الگوهای گذشتگان تأکید دارند. طراحان تجربهگرای امروزی بر این باورند که الگوهای محلی طراحی شهری، در بافت جغرافیایی و فرهنگی ویژه خود عملکرد بسیار خوبی داشتهاند.
در آلمان، رویکرد طراحی تجربهگرایانه در آثار شهرسازی رینهارد باوماستر[15] (1917-1833) نمود یافت. کتاب او با عنوان «گسترشهای شهری: روابطشان با دغدغههای فنّاورانه، اقتصادی و با قوانین ساختمانسازی[16]» در سال 1876 به رشته تحریر در آمد و یکی از نخستین کتابها برای برنامهریزان شهری به شمار میآید. در اواخر قرن نوزدهم، طراحان تجربهگرا بیشتر در پی یافتن پاسخی برای این پرسش بودند که معماری شهری چگونه میتواند بر ادراک انسان تأثیر بگذارد و محیطی خوشایند برای اوا فراهم نماید. این دیدگاه، بهوسیله نظریههای متأخر تجربی-روانشناسانه ادراک تقویت میشد.
مطالعات تجربی در زمینه رابطه ادراک و معماری، توسط هرمان فون هلمولتز[17] (1894-1821) آغاز شد و بر ایدهها و نوشتههای هرمان مارتینز[18] (1916-1877)، کامیلو زیته (1903-1843) و طراحی شهرها تأثیر گذاشت. بااینکه تحقیق سیستماتیک در زمینه محیط ساختهشده، جایگاه آن بهعنوان بخشی از اکوسیستمهای طبیعی و رابطه رفتار انسان با چیدمان شهرها، مناطق و ساختمانها از قرن نوزدهم آغاز شد، اما در نیم دوم قرن بیستم بود که انجام این نوع تحقیقات به اوج خود رسید. این موضوع، منجر به ظهور سازمانهایی نظیر «انجمن پژوهشی طراحی محیطی» (EDRA) در آمریکا و «انجمن بینالمللی مطالعات محیطهای زیست انسانی» (IAPS) در اروپا شد. ازآنجاکه اندیشههای خردگرایانه نفوذ گستردهای در زمینه تفکر معمارانه درباره شهرها داشته، بدنه دانش تجربهگرایانه در عمل طراحی شهری کمکم نفوذ و تراوش پیدا کرد. البته تحقیقات کوین لینچ (1960) درباره تصاویر شناختی شهرها، مطالعات اسکار نیومن (1972) درباره فضای قابل دفاع و کار ویلیام وایت (1980) در باب فضاهای کوچک شهری که تأثیرات بیدرنگی هم داشتند، استثناهایی در برابر این جریان تعمیمپذیری هستند. پیامدها و دلالتهای کار آنها در حوزه طراحی به سرعت روشن شد و بسیاری از طرحهای شهری بهسادگی به سمت طرحهای پراگماتیسمی پیش رفتند.
ملاحظات
نگرشهای اروپاییها (غربیها) و آسیاییها (شرقیها) نسبت به عالم هستی، رفتار انسان و ارزشهای زیباییشناختی و به همین ترتیب به طراحی شهری اغلب با هم در تقابلاند. بااینحال، نمیتوان این دیدگاههای متفاوت را به کلیشههای گمراهکنندهای همچون تضاد لیبرالیسم اروپایی، که تأکید آن بر فرهنگ مدارا و تابآوری است، با اقتدارگرایی آسیایی، که بر نظم و نظاممندی تأکید میکند، تقلیل داد. فیلسوفان خردگرایی مانند افلاطون و سنت آگوستین، در برخی افکار و اندیشهها، با متفکرانی چون کنفوسیوس و کوتلیه[19] همسان هستند و به همان اندازه شرقی بهحساب میآیند. در مقابل، اندیشمندانی نظیر آشوکا[20]، اکبر کبیر[21]، لائوتسه[22]، سون یات-سن[23] و گاندی از برخی جهات، غربی به شمار میآیند (Sen 2000). رویکردهای خردگرایانه و تجربیگرایانه، همواره در رقابت دائم بودهاند و هر یک در صدد برتری یافتن بر دیگری است، اما هیچکدام از آنها نه کاملاً شرقی به شمار میآید و نه کاملاً غربی و این در طرحهای شهری نیز خود را نشان میدهد.
طرحهای شهری متعددی در جهان خلق شدهاند که هر یک، از پارادایم طراحی الهام گرفتهاند. تعداد طرحهایی که صرفاً الگوهای فکری خردگرایان یا تجربهگرایان را پیادهسازی کرده باشند، انگشتشمارند. همچنین، تعداد کمی از طرحها، صرفاً از الگوهای پراگماتیسمی پیروی کردهاند. بسیاری از طرحها، ضمن وفادار ماندن به اصول کلی یک پارادایم، از ایدههای دیگر هم استفاده میکنند. اینها مثالهایی هیبریدی و دورگه به شمار میآیند. رابرت ونتوری (2018-1925)، در کتابش«تضاد و پیچیدگی در معماری مدرن[24]» (1966) این طرحهای تلفیقی را جذابتر و زندهتر از آن طرحهایی میداند که صرفاً به یک الگو وفادار بودهاند. همچنین آنها به این دلیل دورگه و هیبریدی هستند که بیان ایدههای صریح در یک راهحل عام برای رفع نیازهای توسعهدهندگان مستغلات و تطبیق با قوانین ساختمانسازی را کنار گذاشتند.
منابع کلیدی
Broadbent, Geoffrey. 1990. Emerging Concepts in Urban Space Design. London: Van Nostrand Reinhold International.
Lai, Richard Tseng-yu. 1988. Law in Urban Design and Planning: The Invisible Web. New York: Van Nostrand Reinhold.
Shane, Grahame. 1975. “Contextualism.” Architectural Design 46 (11): 676–70.
Tjallingii, Sybrand P. 1996. Ecological Conditions, Strategies and Structures in Environmental Planning. Wageningen: DLO Institute for Forestry and Nature Research. van Schaik, Leon. 1985. “Rationalism and Contextualism.” Architecture SA (May–June): 52–56.
∗این متن برگردان بخشی از فصل اول کتابی است با این مشخصات:
Lang, Jon. (2020). The Routledge Companion to Twentieth and Early Twenty-First Century Urban Design: A History of Shifting Manifestoes, Paradigms, Generic Solutions, and Specific Designs. pp. 8-14.
پانوشت
[1] Laissez-faire: بینش لسهفر (اصطلاحی فرانسوی)، چشماندازی اقتصادی مبتنی بر بازار آزاد و رها از دخالتهای دولتی با تأکید بر آزادیهای فردی و مالکیت خصوصی است (مترجم).
[2] Jeremy Bentham
[3] Progressive Utopians
[4] Claude-Nicolas Ledoux
[5] Robert Owen
[6] Charles Fourier
[7] Théorie des Quatre Mouvements et des Destinées Générales
[8] L’Architecture considérée sous le rapport de l’art, des moeurs et de la législation
[9] New View of Society; Essays on the Formation of the Human Character
[10] Apollinari Krasovsky
[11] Grazadanskaia Arkhitektura
[12] An Essay Concerning Human Knowledge
[13] picturesque
[14] Lancelot Brown
[15] Reinhard Baumeister
[16] Stadterweiterungen in technischer, baupolizeilicher und Wirtschaftlicher Beziehung
[17] Hermann von Helmholtz
[18] Hermann Maertens
[19] Kautilya
[20] Ashoka
[21] Akbar the Great
[22] Lao-tzu
[23] Sun Yat-Sen
[24] Complexity and Contradiction in Modern Architecture