این نوشته پیشتر در شماره دوم نشریه کوچه در بهار 1399 منتشر گردیده است.
سرآغاز: زمانه دگرگونی و دگرگونی زمانه
داستان فضاهای عمومی شهری داستان زندگی ماست. با وجود غلبه زندگی خصوصی بر زندگی جمعی همچنان بخش قابل توجهی از خاطرات ما در بودن، زیستن و تجربه کردن با دیگران در مکان های عمومی شکل گرفته است. هر چند که امروز، پیوندهای اجتماعی ما متاثر از شرایط اقتصادی-سیاسی حاکم بر ایران از هم گسیخته تر می شود – تا آنجا که اعتماد عمومی در شهر تهران به آرامی تبدیل به خاطره ای می شود – ولی باز هم کنجکاوی ذاتی ما ایرانیان، بالاخره پیوندهای اولیه را ایجاد می کند با این توضیح که زمانه، انسان ها را عوض می کند. اندیشه ها، خلقیات، آرزوها و خواستن های ما از زندگی، در پرتو دگرگونی زمانه تغییر می کند. بخشی از دگرگونی زمانه دست ” ما مدم” است مثل زمانی که انقلاب ها کردیم در مشروطه شدن، در ملی شدن و در اسلامی شدن، سه بار در حدود 100 سال. و بخشی دیگر را حاکمان زمانه تعیین می کنند: حاکمان جهان و حاکمان ایران. بین این دو بخش نیروی تاثیرگذار بر دگرگونی همواره رابطه ای دینامیک برقرار بوده، هست و خواهد بود و به زمانه آتی ما شکل خواهد داد.
داستان تغییرات فضاهای عمومی شهری بازتاب ملموس، روشن و پیش چشم دگرگونی های زمانه است. فضاهای عمومی در تقاطع همه چیز هستند.[1] از خلل تحلیل تحولات فضاهای عمومی می توان به درک قابل توجهی از دگرگونی های اجتماعی-فرهنگی-اقتصادی و سیاسی در یک جامعه رسید، امری مهم که متخصصین علوم انسانی در ایران کمتر انجام داده اند.
زمان آن است که اندیشه ورزان و عمل گران حوزه معمار و شهرسازی ایران به یاری دستگاههای فکری-تحلیلی علوم انسانی در یک سنتز خلاق این پویش را آغاز کنند. مبتنی بر این نگاه، داستان تهران از پنجره فضاهای عمومی داستانی است جذاب و شنیدنی، پر از اوج و فرود، سرشار از تداوم و گسست، گیرافتاده در سنت و مدرنیته، در تلاطم حرکت و سکون، در تناقض آزادی و بن بست و شاید در یک کلمه مملو از تنوع، همچون ماهیت چند گونگی ایرانیان. و البته در این دو دهه داستانی است ” پر آب چشم”[2].
گذر از اندرونی ها به بیرونی ها
شاید کمتر شهری مثل تهران را در دنیای به هم شبکه شده شهری بتوان یافت که از ابتدا پایتخت بوده و در عرض دویست سال از روستایی کوچک به کلان – مادر شهری تبدیل شده که همزمان با بلعیدن بیشترین امکانات و ثروت های سرزمین ایران، بزرگترین و پیچیده ترین چالش های شهری را هم با خود به همراه داشته باشد. پایتختی تهران از دوره قاجار و تمدید پایتختی تا اکنون، در پیوند با سرشت تمرکزگرای حکومت های ایرانی سبب شده که مهمترین تحولات اقتصادی- سیاسی و اجتماعی ایران در دویست سال اخیر با تهران پیوند بخورد. ” بزرگ سری ” تهران در مقیاس سرزمینی همزادی عجیبی با چگونگی ” حکم رانی” نه ” حکم روایی” در پهنه سرزمینی ایران دارد.
به صورت تاریخی بازار مهمترین فضای عمومی در شهرهای ایران بوده و تهران قجری نیز از این قاعده مستثنی نیست. “میدان” به عنوان یک فضای عمومی ایرانی، دیگر “بازیگر مکانی” عرصه عمومی است. ” سبزه میدان مردمی” و ” میدان ارگ و توپخانه حکومتی” شاخص ترین های این دوره هستند. با اندک تغییر تفکر سلاطین قاجار و تغییر روح زمانه با وجود دسترسی اندک به اطلاعات، به مدد روزنامه، کتاب های سیاحان، درایت وزیران ایرانی، منورالفکرها و …. “زندگی اندرونی” جای خود را به “زندگی بیرونی” می دهد.
در زیر پوست شهر قاجاری تهران، زندگی شهری در بناهای عمومی جریانی فعال دارد. قهوه خانه ها به عنوان مهمترین مکان های جمعی این عصر نه تنها تنوع زندگی شهری را ایجاد می کنند بلکه در ترکیب با نقالی، موسیقی و … مکان های تبلور “فرهنگ شهری ایرانی”[3] می شوند که با خود سبک های هنری را نیز به ارمغان می آورند. قهوه خانه قنبر نمونه گویای زندگی شهری تهرانی این دوره است. شاید به جرات بتوان گفت زندگی شهری واقعی در قهوه خانه ها جریان داشته چرا که در میدان ها و خیابان ها همه چیز در “کنترل امن ظل الله قاجار” است. تکیه ها به عنوان گونه ای دیگر از فضاهای عمومی مهم ایرانی از دوره صفوی، که به صورت تاریخی در ترکیب با میدان ها بوده اند مسقف شده و در نمونه ای همچون تکیه دولت دارای معماری ویژه می شود. در داد و ستد تجربه با غرب، بناهای نیمه عمومی دیگری همچون بانک، بلدیه و … نیز شکل گرفته و می توان گفت این دوره سرآغاز شکل گیری معماری عمومی است. تکاپوی ایرانیان در عصر مشروطه و قانون خواهی سبب شکل گیری دیگر بناهایی نیمه عمومی در انتهای قاجار و دوره پهلوی اول می شود. عدالتخانه که بعدها دادگستری می شود و باید معماری ویژه داشته باشد نمودی بارز از این تغییر است.
میدان – داران میدان ها
تا انتهای دوره پهلوی اول تهران، به هر میزان که فضاهای باز شهری همچون میدان و خیابان در درون خود به صورت محتوایی و شکلی متحول می شده اند، بناهای عمومی در گونه های متنوع تری ظهور پیدا می کرده اند. حاکمان جهان چند دهه ای تحول تهران را در کشاکش جنگ های جهانی به خود معطوف کرده تا در یک نقطه عطف تاریخی تحول فضاهای عمومی، به مدد تحولات فکری دوره های قبل که از درون کافه ها، جنبش های ادبی، روزنامه ها و … رشد یافته است، مردم تهران در ملی شدن صنعت نفت میدان بهارستان را تسخیر می کنند. شاید روح این عکس مصدق در انبوه جمعیت شهروندان تهرانی هیچگاه قبل و پس از آن در میدان بهارستان تبلور نیافت و میدان ها در تسخیر حکومت ها باقی ماند. اندک زمانی پس از این عکس شعبان بی مخ ” میدان دار میدان بهارستان” شد.
طی بازپس گیری حکومت و فضای عمومی از مردم به مدد دست قوی “غرب صرفا به دنبال منافع خود”، روندهای لرزان توسعه تهران اندکی شتاب گرفت. باز مهمترین دستاورد فضای عمومی در حکومت پهلوی پسا کودتا را در معماری عمومی می توان جستجو کرد. جایی که تئاتر شهر شکل گرفته و در ترکیب با دانشگاه تهران، خیابان شاه رضا[4] به تدریج مهمترین قطب فرهنگی تهران می شود. نگاهی فرهنگی بر پایه تفکرات پیشینیانی چون علی اصغر حکمت، محمد علی فروغی و … در تهران شکل می گیرد که هر چند کنترل شده در زیر چشمان تیزبین نهادهای خفیه، شکل گیری فضاهای عمومی فرهنگی ارزشمند در قالب معماری را همچون موزه ها، کانون های پروش فکری، سینماها و … شدت می بخشد. باز هم در قالب معماری و در پرتو سیاست های دولتی کاخ های جوانان، میکده ها و فضاهایی از این دست به عنوان گونه جدیدی از فضای عمومی محل تبلور زندگی شهری می شوند.
از ظهور پهلوی اول تا همین حالا یک جنگ دیگر در زیر پوست تهران برپا شده، جنگ انسان و خودرو بر سر تسخیر فضای عمومی که تاکنون برنده نه خودرو ها که خودروسازان هستند. نمودش در “عصر پسا پنجاه و هفت” بیشتر است. شکل گیری فلکه ها و تغییر مبتنی بر خودرو به تدریج مردم تهران را در استفاده از واژه ها سرگردان می کند به گونه ای که میدان در قالب فلکه قلب ماهیت می شود و جاده و خیابان هم با هم یکی می شوند.
عمومیت از دست رفته!
تمنای آزادی خواهی فروخفته ایرانیان در سال 57 ، زمانی که تهران و ایران در شکلی از مدار توسعه قرار دارد، دگرگونی جدیدی را با خود به همراه می آورد. دو سال اول پس از انقلاب در پس نقش انگیزی نگاه ملی-مذهبی یکی از درخشان ترین دوره های فضای عمومی آزاد و دموکراتیک در تاریخ معاصر ایران است. در این دو سال بیشتر جریان زندگی در خیابان هاست پر از روزنامه، جدل های سیاسی، اعتراضات مردمی و به تبع آن گفتگوهای سازنده اجتماعی. جنگ که شد تمام توان تهران مصروف دفاع از میهن شد. در یک دهه فضاهای عمومی تهران شاهد خون جوانان وطن بود و نام آنها بر فضاهای تهران نقش بست.
از ابتدای دهه هفتاد سردار سازندگی با فراخوانی استاندار اصفهان در پرتو سیاست های ” نئولیبرال به شکل ایرانی” توسعه پارک ها و بزرگراهها در تهران را شدت بخشید. به آرامی “سرمایه داری تهرانی” در همین دوره پای خود به فضای عمومی در تهران را باز می کند هر چند که بیشتر توجهش مسکن است.
در نیمه دهه هفتاد به دنبال خروش دوباره ایرانیان در تمنای آزادی، نگاه فرهنگی بر فضای عمومی در تهران اثری ویژه می گذارد. به تدریج تبدیل بناهای تاریخی به فضاهای فرهنگی رونق می یاد. خانه هنرمندان تهران باز هم به عنوان یک معماری عمومی در ترکیب با باغ اطرافش، یکی از شاخص ترین تحولات این دوره است که به تدریج محدوده های پیرامون خود را دگرگون می کند. محدوده ای که مهمترین ” محدوده فرهنگی[5] ” تهران می شود پر از کافه، گالری، کتابفروشی و … نمود تفکرات این دوره در عرصه عمومی در قالب پردیس های سینمایی و رونق فرهنگسراها به عنوان معماری های عمومی خود را پدیدار می کند. پردیس سینمایی آزادی و ملت محصول تفکرات این دوره هستند. شاید بتوان گفت این دوره یک از دوره های موفق فضای عمومی فرهنگی در پس نگاه دولتی به فرهنگ است که باز هم در قالب معماری عمومی شکل گرفته است.
از نیمه دهه 80 تا همین چند سال پیش یکی از دوره های طولانی ثبات در مدیریت شهر تهران بوده و جدی ترین دوره تحول فضای عمومی تهران رقم می خورد، دوره ای کاملا متناقض نما[6]. از یک سو پیاده راه هایی همچون صف، پانزده خرداد و … در قلب تاریخی تهران رونق می یابند و از سویی دیگر بزرگراه دو طبقه صدر شکل می گیرد که حجم زیادی از بودجه مردم تهران را می بلعد. از یک سو در قلب جغرافیایی تهران یعنی اراضی عباس آباد محدوده چند عملکردی فرهنگی شکل می گیرد و از سوی دیگر پهنه های بزرگی به مال ها اختصاص می یابد. عرصه عمومی تهران در این دوره شاهد فضاهای عمومی بزرگ مقیاس در ترکیب معماری عمومی و فضای باز است. برای اولین بار، تهران در تاریخش دارای دریاچه می شود و مجموعه دریاچه چیتگر با مانور “شهردار در سودای ریاست جمهوری” افتتاح می شود. شاید اگر این تمنا نبود هنوز لکه دریاچه آبی نشده بود. در همین دوره پیاده راه هفده شهریور و میدان امام حسین در نگاهی کاملا ایدئولوژیک تغییر می یابند. این بزرگترین شکست تهران در ایجاد میدان در عصر پسا پنجاه و هفت است. تهرانی که به تدریج از دست مردم خارج شد و نگاه مدیران بیشتر از هر روز بر آن سیطره افکند.
ماهیتی جدید بر زندگی روزمره ایرانی ها و تهرانی ها افزوده شده و آن هم زندگی در تحریم است. به دنبال تغییرات جهانی و سیاست های بیرون شدن از عرصه بین المللی، ارزش پول ایران به ضعیف ترین قدرت خود در طول تاریخ ایران می رسد. افول اقتصادی و رکود تورمی به وضوح در زندگی شهری تهران پدیدار شده و کودکان کار بر سر چهار راهها و شهروندان تهرانی سرفرو برده در سطل های زباله آینه این موضوع می شوند. فضای عمومی چهره فقر را نمایان می کند. تحولات فضای مجازی، تقسیم ایرانیان به خودی و غیر خودی، نقش ناموثر و تخریب کننده رسانه های رسمی، استراتژی های ضد فرهنگ، کاهش سرمایه اجتماعی، فربه شدن شکاف اعتماد مردم و حکومت، فقر و بی عدالتی را چنان دامن می زند که با وجود تشدید کنترل های امنیتی فضاهای باز شهری، مردم تهران به اعداد 88، 96 و 98 معنایی دیگر می دهند.
در “عصر بی تدبیری” کنونی چالش های محیطی تهران نیز به حداکثر حالت خود رسیده به گونه ای که داشتن یک روز هوای پاک به آرزوهای تهرانی ها افزوده می شود. یک نتیجه اولیه افزایش اختلالات روانی در تهران در پی این تغییرات در عرصه عمومی است. در این ” باری به هر جهت شدن جامعه تهرانی” و ” وضعیت غیرقابل پیش بینی” فرصتی بی نظیر برای سوداگران عرصه عمومی در قالب معماری فراهم می شود. ایران مال و بام لند تجسم این تغییر هستند. یک متناقض نمای جالب دیگر تهران رشد فقر همراه با رشد مصرفی شدن بیشتر است. مال ها شکلی تازه از زندگی شهری را تحمیل می کنند و توسعه می دهند : یک مهمانی با ظاهرهای آراسته مردم که عموم فقط وسیله ای هست در مسیر سود بیشتر. شاید بیش از هر دوره ای در تاریخ تهران مفهوم عمومیت در مال ها دگرگون می شود. بام لند با ظاهر فریبای معماری، تافته ای جدابافته در اطراف دریاچه است برای گروهی خاص. روز به روز بام لند عرصه عمومی را بیشتر تسخیر می کند، لبه آزاد دریاچه را به باشگاه ماهیگیری می دهد و پهنه دریاچه را برای رویال لانژ قرق می کند. اینجا مفهوم مجسم تضاد طبقاتی، جدایی افکنی و طرد اجتماعی در عرصه عمومی است.
بام لند آمفی تئاتر روبازش را از زمانی اجاره داده و به روی عموم بست. در پشت دیوارها کنسرتی برای یک شرکت خصوصی در حال برگزاری است که همگان حق حضور ندارند و عموم از بیرون نظاره گرند. احسان رنجبر بهار 97
سرانجام : نیاز به خوانش فضای عمومی از دریچه اقتصاد سیاسی
در تهران امروز توافقی نانوشته بین دولت و سرمایه داران در تغییر فضای عمومی شکل گرفته است و همچون گذشته تهران، زندگی واقعی در کافه ها رونق دیگری می گیرد. تمنای عرصه عمومی از سوی تهرانی ها تعداد کافه ها را چندین برابر می کند، انگار سرشت تهران با کافه ها عجین است. از قهوه خانه قنبر تا شربت خانه ایران مال شاید به ظاهر تغییری ایجاد نشده ولی اولی برای مردم بود دومی همه چیز حتی کاشی های قجری را وسیله ای می کند برای سرمایه گذاران.
به نظر می آید زندگی شهری واقعی تهران، بیشتر در معماری های عمومی شکل می گیرد جایی که مردم خودشان هستند. میدان ها و خیابان ها در رویارویی مردم و حکومت ها بیشتر نمود پیدا می کنند. جنگ بر سر تسخیر فضای عمومی نمود جامعه ایرانی جویای آزادی است و پاره ای وقت ها خزیدن به درون معماری عمومی خود نشان دهنده خالی بودن دست مردم در مقابل قدرت در فضای باز است. واقعیت این هست که در موقعیت اکنونی تهران، میدان داران عرصه عمومی یا مدیران حکومتی اند یا طبقه نوظهور سرمایه داران وابسته به رانت. زمینه این شکل از میدان داری از دهه 40 به دنبال انقلاب حکومتی سفید و نگاه تک ساحتی حکومت ها ایجاد شده و با تهی شدن سیستماتیک نسل جدید از خواسته های گرانسنگ، روز به روز تشدید می شود.
فضای عمومی تهران امروز بیش از هر زمانی متاثر از اقتصاد سیاسی است و خوانش فضای عمومی تهران از این دریچه می تواند راهگشای تغییرات کارساز باشد و تحلیل هایی از این جنس می تواند گشاینده درهایی به سوی آینده بهتر فضای عمومی برای” ما مردم” باشد. برساخته از چنین خوانش هایی ” این ذره ذره گرمی خاموش وار ما یک روز بی گمان سر زند زجایی و خورشید می شود” [7] و خورشید آن روز” شعله ای از آتش نهفته در سینه ما”[8] است.
[1] – یکی از مقالات وسسه PPS ( Project for Public Space) با عنوان: public space is at the crossroad of everything
[2] – ” یکی داستان است پر آب چشم”، از شاهنامه فردوسی سترگ هر گاه که می خواهد از غمی سنگین بنویسد.
[3] – Iranian Urban Culture
[4] – خیابان انقلاب اکنون
[5] Cultural District
[6] – paradoxical
[7] – سیاوش کسرایی
[8] – زین آتش نهفته که در سینه من است / خورشید شعله ای است که در آسمان گرفت