شهری را می بینم که یک دست به کوهها و جنگلهای تالش و دست دیگر به دریا گره زده است. در هرنقطه ازشهر وسعتی از جنس آب و آسمان و نیز تنپوشی سبز، ناظر را در بر میگیرد.خانهها نیز با سقفهای شیروانیِ سفالنشین و دیواهای کوتاهش با طبیعت رفاقتی دیرینه دارد. کوچههای پر پیچ و خم شهر نیز بیانی است از هم پیوندی مصنوع و طبیعت. شهر، که ترکیبی از دو نیمه شهر است؛ آستارای ایران و آستارای جمهوری آذربایجان، با تکیه بر وجهه تسمیهاش به مسافر می گوید: آهسته رو …آسته رو، بمان و بنگر…
مردمانِ شهر زندگي را نه در درونِ خانهها بلكه در برون مي جويند! رستورانها و چايخانهها نه محيطي بسته و درون نشين بلكه مايل به حضور در فضاي بيروني هستند! چايخانههاي شهر بهعنوان مكان تجمع مردان محله براي دمي آسودن و گفتگو، معمولا با بازيهایي نظير شطرنج، دومينو و تخته نرد به صورت جمعي زنده و صميمي ميشود! قدم به قدم پيادهروهاي شهر رديف صندلي و ميزهايي است كه خود را به بهانههاي مختلف به بيرون كشاندهاند!
اينجا نمونه اي از چنين مكاني است (تصاویر در ساعات آغازين روز گرفته شده) :
- چايخانهاي به قدمت صدسال
- محل استقرار يكي از اولين تلويزيونهاي آمده به شهر و نقطهاي جذاب بواسطه پخش بازيهاي محمد علي كله
- محل گفتمان مردان محله بازيهاي مذكور
و بطور خلاصه مكان خاطرات ولي آنچه مشهود است فراموشي است! امكان تخريب و كاشتن ساختماني كه به شهر و خصلتش دهن كجي كند!