بافت تاریخی و درونی شهر استانبول به مانند ویترین و نمایشگاهی مملو از فرهنگ به خوبی توانسته نماینده شخصیت فرهنگی شهر استانبول باشد. حفاظت از این بافت تاریخی به عنوان راهکاری برای حفاظت از میراث شهری استانبول بوده و تبدیل این میراث به ثروت شهری به طور جدی در دستور کار مدیران و مسئولین شهری قرار گرفته است. توجه به این ظرفیت غنی به گونه ای است که نه تنها نشان از توجه به تاریخ و هویت شهر استانبول دارد بلکه متناسب با نیازهای زمانه به اهداف شهر نیز پاسخگو است. برای مثال، جاذبه های تاریخی و فرهنگی شهر استانبول به خوبی شهر را در صدر محبوب ترین مقاصد گردشگری جهان قرار داده است. به طوریکه در سال ۲۰۱۲ پنجمین مقصد برتر و در سال ۲۰۱۶ با میزبانی حدودا ۱۲ میلیون گردشگر هشتمین مقصد برتر جهان به لحاظ ورود گردشگر بوده است. همچنین در سال ۲۰۱۰ نیز توانست میزبانی رویداد بزرگ پایتخت فرهنگی اروپا را پذیرا باشد که توسط این رویداد به خوبی توانست حیات فرهنگی و تاریخی خود را به جهان عرضه کند.
اما چه اقداماتی باعث میشود تا طرح های حفاظتی از بافت تاریخی و میراث در این شهر موثر واقع گردد؟
استانبول به عنوان جزء مهمی از تاریخ ترکیه از امکانات و کانالهای مختلفی برای حفظ میراث فرهنگی و تاریخی خود و معرفی آن در سطح بین المللی استفاده کرده است. این شهر در سال ۱۹۸۵ میلادی با ثبت فضاهای تاریخی خود توانست وارد فهرست میراث جهانی یونسکو شود. به نظر می رسد که استانبول هوشمندانه از راهکار موزه ای سازی نسبت به آثار ثبت شده و توجه مقطعی به بافت کهن دوری جسته و ارج نهادن به این عرصه فرهنگی و تاریخی را در دو مقیاس کلان و خرد شهری دنبال کرده است. منظور از مقیاس کلان توجه به بافت تاریخی در سیر تکوین ایده طراحی منطقه ای شهر و در مقیاس خرد حفاظت و احیا خود بافت های تاریخی است.
در مقیاس کلان و سیر تکوین ایده طراحی منطقه ای در تلاش برای حفظ چهره تاریخی مرکز قدیمی شهر استانبول به عنوان هسته آغازین استخوانبندی شهر انتخاب شده است. این مرکز قدیمی همان شبه جزیره تاریخی شهر استانبول می باشد. به منظور پاسخگویی به تقاضاهای ساخت و ساز های جدید و مدرن، مراکز جدید و مدرن متناسب با عصر جهانی شدن بر محور تاریخی سوار می شود. ارتباط مراکز تجارت جدید(CBD) با استخوانبندی شهر کهن این مراکز را به جزئی لاینفک از مجموعه منطقه شهری استانبول تبدیل میکند. به این ترتیب که در ابتدا محور شبه جزیره و بافت های تاریخی قرار گرفته اند و در ادامه خط ممتدی از مراکز تجارت و مکان های مرکزی و در انتها نیز آسمانخراش های مدرن قرار گرفته اند. بنابراین میتوان گفت جایگاه ویژه بافت تاریخی در شهر و احترام توسعه های جدید به آن، استخوانبندی فرهنگی را برای شهر رغم زده است.
در مقیاس خرد می توان برای مثال به اقدامات بازآفرینی فرهنگی در محدوده شاخ طلایی و حفاظت و مرمت در شبه جزیره تاریخی اشاره کرد. محدوده شاخ طلایی مدخلی که بخش اروپایی استانبول را به دو نیم تقسیم میکند و همچنین شبه جزیره تاریخی در سال ۲۰۰۹ به عنوان محدوده های توریسم فرهنگی در نظر گرفته شدند. کاخ توپکاپی، مسجد ایاصوفیه، مسجد سلطان احمد از جمله میراث کالبدی و جاذبه های برتر تاریخی گردشگری استانبول محسوب می شود. فضاسازی مناسب پیرامون عناصر تاریخی، تامین دسترسی مناسب توسط حمل و نقل عمومی و تجهیز فضا به تسهیلات پیاده از جمله عوامل موثر در موفقیت این مراکز می باشد.
در خلیج شاخ طلایی هدف آن بوده است تا با ایجاد پهنه جذاب فرهنگی توریستی بتواند با قسمت های دیگر شهر تلفیق شود. برای مثال بیست پروژه فرهنگی در مقیاس های مختلف کوچک و بزرگ در محدوده شاخ طلایی نظیر توانبخشی و احیا محدوده های تاریخی و ایجاد مراکز تفریحی و فرهنگی جدید تعریف شده است. در واقع احداث گالری های هنری، موزه های موضوعی و استفاده از صنایع فرهنگی جدید نشان دهنده تغییرات گسترده فرهنگی در محدوده است. همچنین از میراث صنعتی به جای مانده نظیر کارخانجات و انبارها به خوبی برای شکل گیری مراکز فرهنگی جدید نظیر موزه های فرهنگی و مراکز آموزشی استفاده شده است. این مراکز نه تنها القا کننده پیشینه تاریخی و هویتی محدوده هستند بلکه قادر است تا طیف متنوع مراجعین از بازدیدکنندگان، گردشگران و شهروندان را درگروه های سنی مختلف را به خود بخواند. برای مثال سانترال استانبول سایت صنعتی برجای مانده است که برای استقرار آموزش عالی آماده سازی شده است و در حال حاضر فضای جذاب سانترااستانبول به واسطه وجود امکانات فرهنگی، رویدادها، مانند مسابقات بینالمللی، رقابتهای ورزشی آبی، کنفرانسها فرصت مناسبی را برای ارتباط گروههای مختلف بازدیدکنندگان، دانشجویان در استانبول فراهم آورده است.
بنابراین میتوان گفت شهر استانبول با حفاظت از میراث فرهنگی و هسته ی تاریخی خود در بازیابی و حفظ حس مکان در دوران معاصر موفق بوده و این امر با اولویت بخشیدن به طرح های بهسازی و نوسازی شهری، دوری جستن از راهکار موزه ای سازی در کنار طراحی های نوآورانه توانسته تصاویر محیطی متمایز و تاثیرگذار را خلق کند. شهر استانبول در تلاش برای حفظ چهره تاریخی مرکز قدیمی خود، از یک سو توام با پاسخگویی به تقاضاهای ساخت و ساز های جدید و مدرن، مراکز جدید شهری در ارتباط با استخوان بندی شهر کهن ایجاد کرده است و این امر باعث شده است تا هسته تاریخی و قدیمی شهر همچنان از قدرت فضایی-عملکردی خود برخوردار باشد و از سوی دیگر، به نمایش میراث تاریخی خود در قالب طرح های بهسازی و نوسازی، تعریف محدوده های فرهنگی، استفاده از صنایع فرهنگی پرداخته است. برای مثال در خلیج شاخ طلایی با رویکرد باز آفرینی فرهنگ مبنا به شناخت بالقوگی های نهفته پرداخته شده و همزمان با احیا و حفاظت از میراث شهری و بافت های تاریخی، فعالیت های فرهنگی در آن ترویج داده شده است.
سلام . خیلی عالی بود
لذت بردیم از خوندن این نوشته …به امید توسعه در بافت های بااصالت ایرانی ..در ضمن خیلی سایت خوبی دارید من تازه آشنا شدم
سلام.سپاس از اینکه خوندید.خوشحالم که لذت بردید و به امید چنین روزی..
سپاس ازتون:)
سلام وارادت سایت پویا و بانشاط وجذابی داریدبامباحثی بدردبخوروکاربردی …درخواستی داشتیم می توان باعنایت به رویکردتوریسم فرهنگی دراستانبول به مشهدهم نگاه کرد؟ تشابهات و تفادتهاکجاست ؟ ازتجربه استانبول ایا می تواندمقایسه ای وتطبیقی درموردمشهدبهره گرفت ؟ بافت تاریخی اطراف حرم باروشهایی ناکارمدتامین منابع وبرمبنای چرخه خرید- تخریب – نوسازی وفروش عملا ویران ومعطل مانده است .ایا بااستفاده ازتجربه موفق استانبول درتولیددرآمدپایدارشهری ، می توان نسخه ای کاربردی برای بافت اطراف حرم ومشهدداد؟ قابلیتهای مشهددرسه گردشگری طبیعت – گردشگری مذهبی – گردشگری فرهنگی قابل توجه ویژه است ؟ چگونه می توان ازتلاقی تجربیات شهرهایی ماننداستانبول برای مشهداستفاده کرد؟ سپاسگزارم ازمتن مفید وراهشگای شما .پایدن باشید .
سلام.ممنون از توجهتون. به نظر من شهر مشهد همونطور که گفتید بسیاری از سرمایه های خودش رو در حال حاضر زیر کلنگ نوسازی شهری از دست میدهد.بنابراین مشهد نیازمند راهکارهای جدید و بهره گیری از تجربیات سایر شهرها و به ویژه شهرهایی با خصوصیات نسبی و مشترک و نزدیک به شهر مشهد است. قرابت تجربه استانبول و مشهدبه این جهت است که اولا هر دو شهر اقتصاد مبتنی بر گردشگری دارند(شهر مشهد گردشگری مذهبی زیارتی و شهر استانبول گردشگری توریستی سیاحتی) . دوما هر دو شهر با مانور بر میراث فرهنگی در راستای توسعه گردشگری در تلاش هستند.حال آنکه اقدامات شهر مشهد نشان از آن دارد که عملا میراث فرهنگی در قالب طرح های تخریب و بازسازی نادیده و به فراموشی سپرده میشود و شهر استانبول نه تنها به حفاظت از این میراث پرداخته بلکه همانطور که توضیح داده شد در متن به تقویت جایگاه آن در استخوانبدی شهر پرداخته است. به نظر میرسد اقدامات شهر مشهد شاید در کوتاه مدت منجر به رونق شرایط بافت فرسوده مشهد شود اما در دراز مدت ناپایدار خواهد بود و روند بازتولید فرسودگی را در آینده نه چندان دور شاهد خواهیم بود. اگر مایل بودید جهت مقایسه تطبیقی این دو شهر به مقاله “افزایش رقابت پذیری شهری با استفاده از گردشگری فرهنگی و محدوده های فرهنگی مقایسه تطبیقی استانبول و مشهد” که اینجانب رو مطالعه کنید. سپاس مجدد از حسن نظرتون
بسیار عالى
مطالب بسیار عالی و آموزنده ی بود خانم افسری.
نکته ای رو که خیلی کلیدی در متن شما اشاره کردید و به طور کل در بازآفرینی غربی وجود دارد “حفاظت از میراث شهری و تبدیل این میراث به ثروت شهری” می باشد.سوالی که وجود داره این هست که چگونه این تبدیل انجام میشود؟ که به نظر میرسد ریشه در تاریخ و فرهنگ چند صده صنعتی شدن این جوامع دارد و ما چگونه می توانیم به همچین روشهایی دست بزنیم؟ باید راه رفته انها و فرهنگ نهادینه شده ای که میتواند همچین تبدیلی را انجام دهد طی کنیم یا راه دیگری را باید اندیشه کنیم؟ عدم موفقیت ما در بی پلنی است یا اساسا همچین تبدیلی در ذهن جامعه ما نیست ویا هنوز شکل نگرفته است؟
سپاسگزارم از شما جناب آقای رستمی. فکر میکنم هر شهر با توجه به زمینه و چشم انداز تعریف شده باید روش منحصربه فرد خودشو طی کنه و نتایج موفقیت آمیز یک شهر الزاما نمیتونه برای شهر دیگر هم قابل تعمیم باشه. مگر آنکه متناسب با شرایط زمینهای بومی سازی شود. ولی حداقل آنچه که در شهر مشهد باهاش روبهرو هستیم (مثال از مشهد برای این آوردم که در این شهر ساکن هستم) تکرار شیوههای منسوخ شده معماری و شهرسازی دوران مدرنیسم و جایگزینی مظاهر نو بر بافت کهن است که نه تنها در اطراف بافت حرم مطهر فراگیر شده بلکه در بقیه قسمتهای شهر مشهد نظیر بافت فرسوده آبکوه هم همین روند در حال پیگیری است. عدم موفقیت هم میتونه نتیجه همون بی پلنی که گفتید باشه و هم نتیجه تحولی که در اذهان جامعه هنوز شکل نگرفته و این متحول نشدن اذهان به معنی کم آگاهی و کم دانشی نیست.. و شاید نتیجه نبود تمایل و غفلت برای کاربست چنین آگاهی هایست..خوشحال میشم بازهم نظراتتون در این مورد با ما به اشتراک بگذارید.
سلام. اصل اساسی و پایه چنین بهره برداری هایی در شهرهای موفق شاید همین “حفاظت از میراث شهری و تبدیل این میراث به ثروت شهری” باشد ولی به قول شما چه زمینه ای سبب این تبدیل می شود؟ استعاره هایی در کار هستند که قطعا ما رو متمایز از یه فرهنگ دیگه می کنه که شاید برنامه ریزی های ما نه بر مبنای این اصل شاید اصل دیگری باید رقم بخورد. مثلا ماها معروفیم و افتخار می کنیم به مهمان نوازی، در ذهن ماها مهمان حبیب خداست، و … چگونه با همچین فرهنگی می شود از جذب مهمان (توریست)به سمت ثروت شهری رفت؟ قطعا میشه رفت ولی نه از روش فرهنگ های دیگر که استعاره های انها کاملا متفاوت و گاها متضاد با استعاره های ما هستند…
منحصربه فردی تلقی کردن هر شهر آغاز لازمی است ولی گره زدن آن به بومی سازی پایان این آغاز است. در پنج شش دهه به جرات می توان گفت هیچ بومی سازی موفقی حاصل نشده است مگر حرکاتی که اگر بومی سازی هم نمی شد از تحولات ادامه دار همین بوم جوشش می کرد. ازاینرو شاید برنامه ریزی بر پایه بومی سازی تکرار همان فجایعی خواهد شد که شما فرمودید. چرا برنامه ریزی و طراحی ما از بوم خودمان نجوشد؟ کاش مطالعات تطبیقی ماها به نیمه دیگر جریان و تناقضات آشکار در ریشه ها هم می پرداخت و برای یک بار هم می شد به این نتیجه می رسید که این شهر به ان شهر هیچ دخلی ندارد. هر که راه خود را باید…
یه سوال هم این است که ایا این تبدیل اتفاق افناده است که شما به تحول تفسیر کردید که کاملا مبحث جدایی است. و این تبدیل (این استعاره به ان استعاره و ریشه این فرهنگ به ان فرهنگ و …) متناظر با همان تبدیل میراث به ثروت است نه تحول میراث به ثروت. نکته در همین اجبار به تحول مردم است که خود را به آگاهی ما برسانند آگاهی ما که ناشی از یک فرهنگ دیگر است و چون برتر می پنداریم از اینروست که واژه تحول را به کار می بریم ولی این تحول تناقضی ایجاد می کند که جدایی از گذشته را هدف می گیرد و در این گذر میراثی به جا نمی گذارد که بعد از تحول بخواهیم ان را به ثروت شهری تبدیل کنیم. کاری که اکنون در حال اتفاق افتادن است…
قطعاهر فعالیتی که منبعث از فکر، هنر، توانایی و خلاقیت سرزمینی باشه بسیار ستودنی هست و ارزشمند.همان “هر که راه خود را باید” میتونه از تقلید و کپیکاری ها چه در امر ساخت و ساز چه در امر حفاظت از میراث جلوگیری کنه. اما بومی سازی الزاما به معنای تقلید موفق از دستاورد کشورهای دیگه و قالب گیری صرف ره اونها در قالب زمینه خودمون نیست. همین حفاظت از میراث شهری و تبدیل اون به ثروت شهری امری است مثبت که نیازمند تفسیر صحیح در جامعه ما داره.نظیر همون مهموان نوازی که گفتید.که البته این تفسیر صحیح هم تفحص فراوان میطلبه.
و البته منظورم از متحول نشدن اذهان، اذهان تصمیم گیر و تصمیم ساز بود و که این گروه قاعدتا در مسند دانش و آگاهی باید باشند اما چرا از این آگاهی و دانش آنچنان که باید استفاده نمیشه جای سوال است؟